نزدیک به یک هفته از سخنان هاشمی رفسنجانی در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام گذشته است. بازتاب گسترده این سخنان در رسانه های داخلی و خارجی عمدتا نتیجه ای جز تخریب مجدد هاشمی در پی نداشت. از رسانه های حامی کودتا که انتظاری بیش از این نمی رفت؛ اما رسانه های خارجی و بسیاری از آنان که در داخل فعالیت می کنند و مدعی همراهی با جنبش سبز هستند نیز آنچنان این سخنان را مورد انتقاد قرار داده و نشان دهنده «تغییر موضع هاشمی از سوی مردم به زیر پرچم رهبری» خواندند که عملا نتایج سودبخش یکی دیگر از اقدامات هاشمی را از بین بردند. من اینجا هم به سخنان هاشمی خواهم پرداخت و هم به عملکرد منتقدانش.
پیش از هر اظهار نظری امیدوارم که تمامی خوانندگان به دقت سخنان هاشمی در جلسه مجمع را خوانده باشند و فارغ از تیترهای خبری و بریده سخنانی که در سایت های مختلف مورد تاکید قرار گرفته اند، خود قضاوت کنند که دقیقا کدام بخش سخنان هاشمی می تواند مصداقی برای «چرخش» وی، و یا آنچه «تغییر موضع آشکار» خوانده شده باشد. اولا که هاشمی در تمامی طول این سخنان وضعیت کشور را همچنان بحرانی می داند و اعتقاد دارد هنوز راه حل مناسبی برای خروج از این بحران اندیشیده نشده است. وی همچنان ابراز امیدواری می کند که پیشنهاداتش مورد توجه مسوولین قرار گیرد تا نظام با «تدبیر» از این بحران خارج شود. پبشنهادات هاشمی نیز همانانی بودند که در نماز جمعه مطرح ساخت و موجی از امیدواری را به اردوگاه جنبش سبز هدیه کرد. پس در این بخش هاشمی به هیچ وجه از مواضع خود عقب نشینی نکرده و همچنان برآن پافشاری می کند. (در این مورد به این خبر نیز می توانید مراجعه کنید)
اما از جنبه دیگر، هاشمی در این سخنان در دو بخش به رهبر اشاره می کند. در مورد اول وی «رعایت دستورات و رهنمودهای رهبری» را در کنار «لزوم قانون گرایی»، «برخورد با قانون شکنان از هر طرف» و «ایجاد فضای نقادی آزاد و استدلال و پاسخ گویی مناسب» را از ضروریت های شرایط کنونی جامعه می داند. آنان که با ادبیان رایج در فضای رسمی مسوولین کشور آشنا هستند هیچ مشکلی با این عبارات ندارند؛ اما آنان که تصور می کنند هاشمی باید در هر سخنرانی یا رهبر را بایکوت کند و یا به انتقاد از او بپردازد اصلا راه را اشتباه آمده اند. اولا نباید فراموش کرد این سخنان در جمع میلیونی هواداران جنبش سبز مطرح نشده، بلکه در حضور مجمعی که تمامی اعضایش از منصوبین رهبر هستند ایراد شده است. دوما، اصولا هاشمی رفسنجانی، امروز «هاشمی رفسنجانی» است به دلیل اینکه هیچ گاه اسیر چنین رفتارهای احساسی نشده، و با ادبیات خاص خود مسایل را مطرح می سازد. قدرت و نفوذ کم نظیر هاشمی که بخش عمده ای از آزادی خواهان نیز به آن امیدوار هستند، نه با پشتوانه نیروهای مسلح سپاهی و بسیجی، که اتفاقا به پشتوانه همین منش صبورانه و ادبیات «محافظه کارانه» به دست آمده است.
باز هم من گمان می کنم آنان که قادر به درک مزایای چنین منشی نیستند همان کسانی هستند که تا چند ماه و چند سال پیش، قادر به درک مزایای ایجاد شکاف در حاکمیت یک دست جمهوری اسلامی نبودند. دقیقا منظورم همان کسانی است که در یک دوره اصلاح طلبان را به صرف داشتن ادبیات مذهبی و یا حمایت از «راه امام» و چهارچوب قانون اساسی، روی دیگر اصولگرایان می دانستند و با استدلال «سگ زرد برادر شغال است» تلاش می کردند تا از اقبال عمومی به اصلاح طلبان جلوگیری کنند. تفکری که مبتنی بر دیدگاه «سیاه و سفید» به جهان است و «یا همه چیز» را می خواهد و «یا هیچ چیز»، طبیعی است که هاشمی را هم یا به عنوان یک «چریک» می پذیرد و یا به عنوان یک سیاست مدار محافظه کار اما واقع بین و عملگرا طرد می کند.
من حتی گمان می کنم که جدا از «تحریمی»های گذشته، بخش عمده ای از منتقدان امروز هاشمی را کسانی تشکیل می دهند که دیروز از منتقدان «میرحسین» بودند. همانانی که با هزار جار و جنجال، به این اتهام که میرحسین حاضر نیست رسما اعلام کند «من از فمنیست ها حمایت می کنم» (!) و یا حاضر نیست صراحتا خواستار تغییر قانون اساسی شود وی را از دایره اصلاح طلبان اخراج کرده، در حد یک پوپولیست مردم فریب (آنچه حقیقتا برازنده احمدی نژاد است) پایین می آوردند. چنین دیدگاهی تنها زمانی کسی را حامی و هوادار «تغییر» می داند که وی با بلندترین صدای ممکن این واژه را فریاد بزند؛ و الا حاضر نیستند به خود زحمت داده، عملکرد و تبعات سخنان یک فرد را بررسی کنند تا بفهمند به واقع چه کسی است که در راه رسیدن به این تغییرات موثرتر از دیگران عمل کرده است.
در نهایت اگر باز هم بخواهم به سخنان هاشمی بازگردم، وی در دومین بخشی که به رهبری اشاره می کند، بار دیگر زیرکانه از کیسه اعتبار رهبر می بخشد تا بر لزوم آزادی زندانیان تاکید کند. وی «پايبندي به رهنمودهاي رهبري معظم انقلاب در مورد بازداشتهاي حوادث اخير واحقاق حقوق افرادي كه حقشان ضايع شده، و برخورد با متخلفان را راهگشاي مسائل موجود دانست». اینچنین است که هاشمی همچنان سعی می کند که با پنبه سر حامیان کودتا را ببرد، اما عده ای از این سوی جبهه فریاد «رسوایش کنید» بر می آورند.
در نهایت، من گمان می کنم که پیروزی جنبش سبز تنها در گرو وظیفه شناسی و جایگاه شناسی هر یک از میلیون ها عضو آن است. میلیون ها تن از ما وظیفه داریم که از هر روش ممکن اعتراض خود را به دولت کودتا نشان دهیم و کودتاچیان را تحت فشار قرار دهیم. این روش ها از راه پیمایی های خیابانی گرفته تا دیگر نافرمانی های مدنی را شامل می شود، اما به تنهایی هیچ گاه ثمر بخش نخواهند بود. حتی اگر برای چند ماه پیاپی نیز میلیون ها تن در خیابان ها دست به راه پیمایی بزنند، باز هم جنبش تنها در شرایطی پیروز خواهد شد که شخص و یا اشخاصی در داخل حاکمیت، و یا دست کم در جایگاهی که قادر به چانه زنی با سران حاکمیت باشد قرار گیرند و از ابزار فشار مردمی استفاده کنند. برای چنین اشخاصی بستن شال سبز و فریاد «مرگ بر دیکتاتور» نه تنها ضروری نیست، بلکه مانند سم خطرناک است. پس به جای آنکه کنار گود بنشینیم و منتظر باقی بمانیم که هاشمی رفسنجانی و یا امثال وی یک تنه کودتاچیان را تار و مار کنند و یک کشور آزاد به ما تحویل دهند، بهتر است جایگاه خود را بدانیم: تا می توانیم فشارهای از پایی به دولت کودتا را افزایش دهیم و اگر هم نمی توانیم دست کم آب به آسیاب دشمن نریزیم.
تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید
۳ نظر:
از توجه شما به این موضوع متشکرم
هر کسی که متن سخنان را بخواند آن برداشت را نخواهد کرد. واقعا باعث تاسف است که جنین خبرنگارانی داریم که بدون خواندن متن , آن تیتر را کار کردند.
درسته آرمان جان....تمام حضور و فشار ما باید برای افزایش وزن نخبگان مورد حمایت ما در قدرت و برقراری موازنه باشد.
راجع به هاشمی هم باید عقلانی قضاوت کرد و او را همچون یک بست مورد بررسی قرار داد به همه مختصاتش...
عالی بود!
ارسال یک نظر