نزدیک به یک ماه پس از اقامه نماز جمعه تهران به امامت هاشمی رفسنجانی، به دلایلی قابل پیش بینی، از تکرار این مسئله جلوگیری شد. چنین نشانه ای، آن هم با گذشت دو ماه از برگزاری انتخابات، نشان می دهد که وضعیت کشور نه تنها رو به آرامش ننهاده، بلکه روز به روز رو به وخامت می رود. تظاهرات های خیابانی تقریبا پایان یافته؛ اما صدای «آژیر قرمز نظام» روز به روز بلندتر می شود؛ ایراد کار کجااست؟
شاید کودتاچیان تصور می کردند که با فروکش کردن اعتراضات خیابانی، شرایط کشور رو به آرامش می گذارد و دولت کودتا، در صورت پایداری در برابر راه پیمایی ها، می تواند بقای خود را دست کم تا چهار سال آینده تضمین کند. اما آنان که چنین تصوری داشته و یا دارند بدون تردید فراموش کرده اند که اساسا به چه دلیل محتاج کودتا شدند؟ آیا در صورتی که کشور، با مدیریت محمود احمدی نژاد دست خوش یک بحران همه جانبه اقتصادی-سیاسی-اجتماعی نشده بود، چنین اقبال کم نظیری به سوی رقبای وی ایجاد می شد که حاکمیت را به خشونتی عریان وادار سازد؟ آیا شکل گیری موج فراگیر سبز تا پیش از انتخابات بیشتر از آنکه مدیون اشتیاق مردم به برنامه های موسوی باشد، ناشی از نفرت عمومی از عملکرد احمدی نژاد نبود؟
به گمان من، طی دو ماه گذشته که مخالفان کودتا تمام تلاش خود را معطوف احقاق حقوق و بازیابی آرای خود کرده بودند، تمامی توجهات از مشکلات روز افزون کشور، به ویژه در زمینه اقتصادی دور شده بود. اما اکنون که موج اعتراضات به کودتا، رو به آرامشی ظاهری گذاشته است، بار دیگر توجه افکار عمومی به مشکلاتی نظیر گرانی، بیکاری و سوء مدیریت دولتی باز خواهد گشت. توجهاتی که انعکاس اخبار مربوط به گرانی، کاهش دست مزد بازنشستگان و لغو سهمیه ماه رمضان کارمندان دولت از نشانه های آشکار آن است.
بدین ترتیب، این بار موج جدیدی از نارضایتی و ناآرامی در حال شکل گیری است که به دلیل ریشه هایش، به مراتب سهمگین تر، فراگیرتر و کوبنده تر از اعتراضات شکل گرفته به وقوع کودتا خواهد بود. اگر جامعه نیمه سنتی ایران، تنها در دفاع از آرمان های دموکراتیک خود برای دو ماه است که خواب را به چشم کودتاچیان حرام کرده؛ صدها شهید؛ هزاران مجروح و چندین هزار زندانی هزینه کرده است؛ می توان تصور کرد که همین جامعه، هنگامی که طاقتش را زیر بار فشارهای اقتصاد از دست دهد، برای سیرکردن شکم خود دست به چه طغیانی خواهد زد.
البته مشکلات اقتصادی دست کم طی سه دهه گذشته همواره یکی از اصلی ترین دغدغه های جامعه ایرانی بوده است. با این حال نارضایتی های امروز از سه جنبه با سال های گذشته تفاوت دارد:
اول اینکه موج گرانی و آمار بیکاری حاصل از چهار سال عملکرد دولت نهم، بر اساس تمامی آمارهای قابل استناد در تاریخ 30 سال گذشته کشور کم نظیر –اگر نگوییم بی نظیر- بوده است. این فشار سنگین اقتصادی، هنگامی که در کنار وعده های بی حساب و کتاب تبلیغاتی محموداحمدی نژاد قرار می گیرد، شدتی چند برابر نیز پیدا خواهد کرد. ضمن اینکه خاصه خرجی های احمدی نژاد در آستانه انتخابات و برای کسب آرای طبقه محروم، به همان میزان که طعم پول های بادآورده را به زیر زبان این قشر از جامعه شیرین نمایانده و توقعات آنان را بالا برده، خزانه دولتی را هم تهی تر از پیش کرده است.
جنبه دوم تفاوت نارضایتی های کنونی، نسبت به مشابهات گذشته، در مشروعیت حاکمان است. توانایی های مردم برای تحمل فشارهای اقتصادی همواره یکسان نیست. برای مثال در دوران جنگ، فشارهای اقتصادی بسیاری بر دوش مردم وارد شد. با این حال اعتقاد عمومی مردم در آن زمان به رهبران خود، و همچنین نوعی احساس یکدلی در بحبوحه جنگ سبب شده بود تا تحمل مردم در برابر فشارهای اقتصادی افزایش یابد. اما امروزه محمود احمدی نژاد نه تنها از حمایت نزدیک به هفتاد درصد ایرانیان محروم است، بلکه دولت او حتی به عنوان یک دولت غیرمحبوب (برای مثال دولت جورج بوش در سال های آخر ریاست جمهوری اش) هم شناخته نمی شود؛ بلکه مردم صراحتا وی را یک دیکتاتور جنایتکار، و دولت او را دولت کودتا می خوانند. حتی آنانی نیز که طی دو ماه گذشته نسبت به چنین مسئله ای تردید داشته، و یا به هر دلیل با آن همراهی نکرده اند، به محض مواجه شدن با مشکلات شدید اقتصادی به آغوش جنبش سبز سوق پیدا خواهند کرد.
و سومین و در عین حال شاید مهم ترین جنبه تفاوت، توانایی بلقوه اعتراضات پراکنده به حرکت هایی همسو، فراگیر و هدفمند است که وجود یک هسته اولیه، یعنی جنبش سبز و رهبری مورد اتفاق آن یعنی میر حسین موسوی می تواند آن را عینیت بخشد.
من گمان می کنم که سرکردگان کودتا، لرزه هایی را زیر پای خود احساس کرده اند که به خوبی می دانند پیش درآمد سیلی خانمان برانداز است. آنان گمان می کنند تا زمانی که پوسته جامعه، هیچ ترکی بر ندارد، اعتراضات هرقدر هم که در لایه های زیرین انباشته شوند بی خطر خواهند بود؛ به همین دلیل تمام تلاش خود را به کار خواهند بست تا از بروز هرگونه تجمع، حتی به بهانه برگزاری نماز جمعه نیز جلوگیری کنند. با این حال اینان فراموش می کنند که به تاخیر انداختن بروز این انفجار، تنها به انباشته شدن هرچه بیشتر نارضایتی ها و افزایش شدت انفجار نهایی منجر خواهد شد. من تردید ندارم وقوع چنین انفجاری غیرقابل اجتناب، و نتایج آن برای کودتاچیان مرگبار خواهد بود.
پی نوشت:
مدت ها است که از نگارش متن های طولانی خودداری می کنم؛ اما مشکل دست رسی به اینترنت سبب می شود تا حرف های زیادی در دلم انباشته شود و همه را یکجا بیرون بریزم!
تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید
۳ نظر:
چون با چیزی که می گویی موافقم فکر می کنم خوب مطلب را جمع کردی. بویژه این قسمت آخر و لرزش های زیرپای کودتاچیان. کاملا حقیقت است گمان می کنم.
متاسفانه (برای عده ای خوشبختانه) همه چیز خبر از رفتن به سوی یک انقلاب خشونت آمیز دارد. این کرکس ها که ولکن قدرت نیستند حتی به قیمت جنگ داخلی و تکه تکه شدن میهن. ملت ما هم آفریقای جنوبی و هندی نیست که بداند چگونه حرکت مسالمت آمیز کند. یکجا این دو باهم بدجوری سرساخ میشوند. چنانچه این تحلیلم حقیقت پیدا کند خبر خوشی نیست برایمان.
با سلام
جالب است که داریم به نتایج مشابهی میرسیم. من از ۶ ماه پیش بر این نظر بودم که جمهوری اسلامی در منجلاب و سراشیب سقوط است . امروزه نیز معتقدم
سقوط رژیم حتمی و نزدیک است، دلایل و مستندات آن را مختصرا برشمردم و مقاله شما نیز توضیح و استدلال بیشتری است که گفتههای مرا کاملتر میکند
فصل رستاخیز نوسترداموس هاست/
هر شب ماه را با وحشت نگاه می کنم/
هنوز کسی آنجا نیست/
نگرانم
ارسال یک نظر