skip to main |
skip to sidebar
آذر روز (نهم) آبانماه86
دور باطل استبداد و هرج و مرج
مسئله ساده است، حداقل برای آنانی که به دنبال ریشههای استبداد سری به پیشینه تاریخی ایرانزمین زدهاند تا فراز و نشیبهای استبداد در ایران را بازبینی کنند. دور باطل استبداد، هرج و مرج و باز هم استبداد.
برای اولین بار در کتاب «استبداد در ایران»، اثر «حسن قاضیمرادی» با این مسئله به صورت مشخص آشنا شدم. خلاصه شده مطلب این است که ایرانیان همواره در برابر هرج و مرج ناشی از حملات اقوام گوناگون، از همسایههای نیمه وحشی خود گرفته تا قبایل غارتگر داخلی، ترجیح دادهاند تا سر به استبداد حاکم مستبد اما قدرتمند بسپارند تا هرچند از جانب وی دشواریهای فراوانی را متحمل شوند اما در چهارچوب قدرتش از زندگی نسبتا با ثبات و پایداری برخوردار شوند. نمونههای تاریخی این مسئله بسیار زیاد است که این نوشتار ظرفیت بیان آنها را ندارد. اما در اینجا قصد دارم تا این مسئله را ابزاری برای نقد شرایط کنونی کشور قرار دهم.
جمله معروف سید محمد خاتمی را همگی به یاد داریم که «هر 9روز یک بحران برای دولت من ایجاد کردند». شاید بتوان ادعا کرد که گذشت زمان نشان داد این بحرانها بسیار بیشتر از آنکه سران جریان اصلاحات را آزار دهد، توده مردمی حامی این جریان را خسته کرد. مردمی که با هزار امید و آرزو به پای صندوقهای رای رفتند تا حماسه دوم خرداد را رقم بزنند و پس از آن نیز برای حداقل چهار سال مشتاقانه مسیر اصلاحات را پیگیری نمودند، اما کاسه صبرشان حدی داشت.
قصد تحلیل انتخابات سال 84 را ندارم، اما بدون هیچ تحلیلی نیز میتوان امیدوار به پذیرش این ادعا بود که اقبال عمومی تا حد زیادی از اصلاحطلبان بازگشته بود. به وضوح مشاهده میشد که مردم بیصبرانه منتظر بهبود اوضاع اقتصادی هستند؛ مسئلهای که برای اکثریت غریب به اتفاق مردم اولویت اول را داشته و دارد.
شعارهای «پول نفتی» محمود احمدینژاد بسیار ساده توانست آرای عمومی را جلب کند، اما این شمشیر دو لبه به همان سرعت که پیروزی را برای اصولگرایان به ارمغان آورد به بزرگترین مخاطره برای ادامه حیاتشان بدل گشت. وعدهها یکی پس از دیگری با شکست روبرو میشود و کاسههای صبر این بار با سرعت بیشتری لبریز میشوند، اما پایان کار چیست؟
نمیخواهم در مورد احتمال پیروزی مجدد احمدینژاد صحبت کنم، در اینجا تنها این پرسش را مطرح میسازم که با قبول فرض نه چندان دور از ذهن شکست احمدینژاد در انتخابات بعدی، شاهین اقبال عمومی بر شانه چه شخص و یا جریانی خواهد نشست؟ آیا آرای عمومی باز هم به سوی اصلاحطلبان باز خواهد گشت؟
این روزهاو در میان همکارانم (که شاید نمایندگان مناسبی برای قشر متوسط شهری به حساب آیند) به شدت شاهد گرایش به جانب محمدباقر قالیباف هستم. گرایشی که حتی مبلغانش نیز هیچ ابایی ندارند که با خوشبینی نام «انتخاب توسعه اقتدارمحور» را بر آن نهند و پیش از هر انتقادی خود اقرار کنند که از جناب سردار قالیباف انتظار اعمال دموکراتیک و حرکت به سوی فضای باز سیاسی را ندارند.
توجیه اصلی این گروه نیاز مبرم مردم و کشور به دوری از جنجالهای سیاسی، و توسعه اقتصادی و صنعتی در سایه آرامش حاکم بر جامعه است. آرامشی که به اعتقاد این دسته تنها در گرو قدرت متکی به نیروهای سپاه سردار قالیباف است. به عبارت سادهتر، پس از چنیدن سال جنجال و جدل بر سر این مسئله که نیروهای سپاه حق حضور در عرصههای اقتصادی و سیاسی را ندارند، امروز بهتر است در برابر این قدرت عظیم سپر انداخته، سروری این سرور مقتدر را بپذیریم تا حداقل از جنجالهای سیاسی در امان مانده، با آرامشی بیشتر در صدد توسعه اقتصادی بر آییم.
این همان نکتهای است که به خوبی من را به یاد دور باطل استبداد و هرج و مرج میاندازد. گویی مبارزه نیمبند سنتی دیرینه در قاموس مردمان ما است که زمانی در راه هدف خویش تا پای جان نیز پیش میروند و از بذل هیچ گونه ایثار و فداکاری خودداری نمیکنند، اما پس از آنکه بخشی از راه را پیمودند خسته شده، سپر میاندازند تا باز همان شود که بود.
بسیار علاقمندم که برای بررسی اقبال عمومی به جناب سردار قالیباف یک نظر سنجی انجام شود تا بتوان با استناد به آمار آن تحلیل مناسبتری از رفتار جامعه در قبال شرایط موجود به دست آورد. فعلا و در حد توان خود نمونهای کوچک از این نظرسنجی را در وبلاگ قرار میدهم و ادامه این بحث را موکول به مشاهده نتایج این نظر سنجی میکنم که از امروز و به مدت یک هفته در وبلاگ قرار خواهد داشت.
-----------------
پینوشت:
مدتها بود که در صدد نوشتن مطلبی در مورد جناب سردار قالیباف بودم اما فرصت نمیشد. امروز در میان نظرات یکی از دوستان (سامان) در مورد تحریم و یا شرکت در انتخابات به عبارتی برخوردم که بلافاصله تصمیم به نوشتن این یادداشت گرفتم.
سامان در کامنت خود نوشته «اگر شرايط مهيا باشدم (مردم) به پای صندوق ها آيند و به آرامش طلبان رای دهند». هرچند مطمئن هستم منظور سامان از «آرامشطلبان» قالیباف نیست، اما مطمئن نیستم دیگران نیز چنین نظری داشته باشند.
۲ نظر:
بر خلاف نظر عده ای من هنوز بر این باورم که مردم نمایندگان را بر اساس طیف وابسته به آن انتخاب می کنند تا ایتکه شخص را به عنوان یک فرد مورد سنجش قرار دهند...به این معنی که احمدی نزاد به عنوان یک نماینده از طیف محافظه کاران به میدان آمد و دیگر رقبای اردوگاه راست را پشت سر گذاشت و به علت عملکرد غلطش و نارضایتی که در میان مردم ایجاد کرده است اکثریت مردم در صورت حضور در انتخابات و مهیا شدن انتخابات آزاد جناح راست را به دلیل انکه احمدی نزاد نماینده ی آن است تنبیه خواهند کرد و به جناح چپ روی خوش نشان خواهند داد...اینگونه نیست که مردم یکایک نمایندگان جناح راست را امتحان کنند و اجازه دهند نتمام ان ها دکترین خود را اجرا کنند و پس از آن در مورد یک جریان تصمیم گیری کنند...پرونده ی جناح راست در انتخابات آزاد بسته خواهد شد تا زمانی که نماینده و نمایندگان جناح چپ در دولت اشتباهات نابخشودنی انجام دهند و در خروجی به آنان نشان داده شود....به عنوان مثال همین انتخابات گذشته ی ریاست جمهوری نوعی مصداق این تفکر مردم است...با انکه بسیار معین را عملگراتر از آقای خاتمی می دانستند اما چون جریان وابسته با آقای خاتمی به زعم مردم عملکرد نادرستی داشت دیگر نماینده ی ان جریان یعنی دکتر معین که شاید مرام رفرمیستی بیشتری نسبت به خاتمی داشت محکوم به شکست شد...با این تفاسیر قالیباف با آنکه کمی-تنها کمی- نرم خو تر از هم صنف خود احمدی نزاد است اما احتمال اقبال کردم به وی بسیار بسیار ضعیف به نظر می آید.
من واقعا نمی فهمم شما انجمنی ها چی در مورد احمدی نزاد فکر می کنید ولی خودم انقدر شاهد هستم که اون بدبخت کاری جز صلاح مملکت نمی خواد کنه ولی اطرافیانش باهاش همکاری نمی کنن و مخالفشن! الان این دوسالی که اومده واقعا ایران از زمان خاتمی خیلی بیشتر پیشرفت کرده اگر دیدگانتان کمی بایصیرت بنگرند متوجه این موضوع میشوید جناب!و نکته ی بعد یاینکه شما فقط هارت و پورت می کنید بدون آنکه چیزی پیش برید!کمی به خودتان و گذشته و آینده تان فکر کنید متوجه همه چیز می شوید! والسلام و بدرود رفیق
ارسال یک نظر