ما سه نفر را کجا میبرید؟!!!ا
بدون شک هیچکس نمیتواند این حقیقت را انکار کند که در سالهای میانی دهه هفتاد انجمنهای اسلامی نقش پررنگی در ایجاد فضایی داشتند که منجر به پیروزی سیدمحمد خاتمی در انتخابات خرداد 76 شد. نقشی پر رنگ که سبب شد تا نام جنبش دانشجویی به عنوان پیاده نظام اصلاحات بر سر زبانها بیافتد.ا
جنبش دانشجویی به رهبری انجمنهای اسلامی دانشجویان و همچنین دفتر تحکیم وحدت، در مسیر هشت ساله اصلاحات دچار فراز و نشیبهای بسیار شد. فراز و نشیبهایی که روند کلی اصلاحات نیز عاری از آنها نبود و در نهایت به جایی رسید که سید محمد خاتمی در آخرین حضور خود به مناسبت روز دانشجو در دانشگاه تهران با برخوردی دو گانه از جانب دانشجویان مواجه شود. عدهای که همچنان برای سید خندان دست میزدند و با اشکهایی (شاید از سر افسوس نامرادیها) وی را بدرقه میکردند و عده دیگری که فریاد خشم برآورده و او را با صدای صوت و «هو» مورد عتاب قرار میدادند.ا
هرچند در اواخر دوران اصلاحات انجمنهای اسلامی دانشجویان دیگر بر سر ادامه حمایت از اصلاحات و یا پروژه معروف به «عبور از خاتمی» با یکدیگر توافقی کلی نداشتند، اما به دلیل ساختار دموکراتیکشان فاصله نزدیک خود با دانشجویان را حفظ کردند. از آنجا که انتخابات در انجمنها همواره به صورت آزاد و در میان تمامی دانشجویان یک دانشگاه برگزار میشود، به خوبی میتوان این مسئله را متصور شد که تغییرات در درون انجمنها ناشی از تغییرات در دل دانشجویان بود. حتی اختلاف بر سر حمایت و یا عبور از خاتمی را نیز با همان رنگ و لعابی که در انجمنها وجود داشت میتوانستیم در میان دانشجویان هم مشاهده کنیم.ا
به هر حال با زوال جریان اصلاحات و گسترش موج ناامیدی، حداقل در میان جوانان و دانشجویان، انجمنهای اسلامی دانشجویان نیز کمتحرکتر و ضعیفتر از دوران طلایی خود در اواخر دهه 70 شدند. اما این به هیچ وجه به معنای طرد آنان از میان دانشجویان نبود، چرا که به خوبی مشاهده میشد که هنوز هم اندک تحرکات دانشجویی به رهبری و پیشگامی انجمنها صورت میگرفت.ا
قدرت غیر قابل انکار انجمنها در نفوذ میان دانشجویان و بسیج آنها به هنگام نیاز، خیلی زود اقتدارگرایان را بر آن داشت تا به هر نحو ممکن یا در این مجموعهها نفوذ کنند و یا آنها را به نابودی بکشانند و این خطرات همواره بلقوه را از میان بردارند. برای این دو منظور دو برنامه همزمان و هماهنگ به راه افتاد.ا
پروژه دوم (اول دومی را گفتن هم حکایتی دارد!) تعطیلی انجمنها بود که در با رویکار آمدن محمود احمدینژاد بسیار چشمگیر و عریان آن را مشاهده کردیم. تعداد انجمنهایی که از جانب وزارتخانه و دیگر نهادهای مسئول غیرقانونی اعلام شده و جلوی فعالیتهای آنان گرفته شد آنقدر هست که نیازی به تکرار و یادآوری نداشته باشد.ا
اما برنامه اول که در عین کمهزینهتر بودن میتوانست بسیار هم مفیدتر باشد، پروژه فتح انجمنها از درون بود. پروژهای که هر فعال انجمنی را به یاد خاطره تلخ انشعابی تحت عنوان «طیف شیراز» میانداخت. نیروهای امنیتی تمامی تلاش خود را کردند تا با فرستادن عوامل خود به عنوان فعالین دانشجویی به درون انجمنها و پیروزی در انتخابات این تشکلهای دانشجویی، هم از پرداخت هزینه تعطیلی آنها خودداری کنند و هم با در اختیار گرفتن افسار انجمنها از اعتبار آنها به سود خود بهره گیرند.ا
با این هدف عوامل مامور به صورت گسترده و سازماندهی شده وارد انجمنها شدند و کم کم سعی کردند تا با شرکت در انتخابات شورای مرکزی و حذف دیگر دانشجویان اختیار عمل را در دست بگیرند. اینکه این عوامل تا چه حد در این پروژه موفق شدند نیاز به یک کار آماری در میان تمامی انجمنهای اسلامی در نقاط مختلف کشور دارد. اما تا جایی که نگارنده اطلاع دارد این پروژه چندان موفق نبود.ا
دلیل عدم موفقیت عوامل مامور در این ماجرا بسیار پیچیده است، اما باز هم به اعتقاد نگارنده عمده آن را میتوان به انتخابات آزاد انجمنها مربوط دانست. از آنجا که چنین چهرههایی هیچ گاه مورد قبول عموم دانشجویان نبوده و نیستند، علیرغم تمامی تلاشی هم که برای پوشاندن چهره واقعی آنها صورت گرفت باز هم دانشجویان اقبال چندانی به آنها نشان ندادند.ا
به عنوان شاهد این مسئله نیز میتوانم به دو مورد اشاره کنم. اولی 4 سال انتخابات پیاپی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف که من خود از نزدیک شاهد آن بودم و در تمامی آنها لیست این عوامل با اختلاف فاحش شکست خورد، و دومی (که احتمالا برای عموم مخاطبان قابل لمستر خواهد بود) اقدام دولت به تعطیلی انجمنها است که نشانگر شکست او در به انحراف کشیدنشان میباشد.ا
اما اکنون و پس از شکست جریانهای اطلاعاتی در دو پروژه فوق، به نظر پروژه دیگری در دستور کار قرار گرفته است. برنامهای که بسیار هوشمندانهتر از مشابهات قبلی خود به نظر میرسد. برنامه بیاعتبار ساختن انجمنهای اسلامی دانشجویان در داخل دانشگاه، و حرکتهای دانشجویی در بیرون از دانشگاه.ا
جالب آنکه نهادهای دخیل، همزمان با تغییر استراتژی خود، عوامل مورد استفاده را هم به کلی تغییر دادند. پیاده نظام نهادهایی که قصد به نابودی کشاندن جنبش دانشجویی را دارند آنچنان متفاوت از گذشته است که بازشناسی آنان برای توده دانشجویان از داخل، و رسانهها و منابع خبری از خارج بسیار دشوار است. این پیاده نظامهای جدید و تازه نفس برای به انحراف و نابودی کشاندن جریان دانشگاهها را میتوان به دو دسته عمده تقسیم کرد.ا
دسته نخست طیفی هستند که به اصطلاح منش اعتدال را در پیش رو گرفتهاند. من به شخصه از آنان با عنوان «من نه بسیجی هستم و نه انجمنی» نام میبرم. این عبارت برگرفته از جملاتی است که این گروه به صورتی کاملا مصنوعی و طوطیوار مدام تکرار میکنند تا با فرو بردن خود در قامت یک انسان معتدل و فراجناحی، چهرهای منطقی، معقول و پذیرفته شده در ذهن مخاطبانشان ایجاد کنند.ا
بخش عمدهای از این جریان را نیروهای سابق بسیج، و البته عواملی که مامور نفوذ در انجمنها بودند و در این ماموریت خود شکست خوردند تشکیل میدهند. اینان با توجه به سوابق خود توانایی این را دارند که مدام تکرار کنند «من خودم قبلا انجمنی بودم» و یا «من خودم سابقه عضویت در بسیج را دارم» و در ادامه، ضمن محکوم کردن این دو نهاد (که اساسا با هیچ توجیهی در دو کفه یک ترازو قرار نمیگیرند) به تندروی، سعی در القای تفکرات سازمانیافته خود داشته باشند.ا
هرچند شاید در نگاه اول و با توجه به قربانی شدن بسیج در این میان عدهای نسبت به ماموریت این افراد شک کرده و با دیده تردید به آنها نگاه کنند که: مگر نظام میتواند خود، بسیجی را که سالها تنها عامل و ابزار نفوذش در دانشگاهها بوده بیآبرو کند؟ اما پاسخ این پرسش بسیار ساده است: سیاست پدر و مادر نمیشناسد. بسیج دانشگاهها دیگر آبرویی ندارد و مدتها است که به یک مهره سوخته بدل شده، حال چرا نباید از این مهره سوخته به عنوان پلکانی برای ارتقای عوامل تازهنفس بهره گرفت؟ا
علیرغم این مسئله باز هم باید دقت داشت که این گروه در کنار هر انتقاد کوچکی که به بسیج وارد میسازند سیلی از اتهامها و توهینهای بیسر و ته را نثار انجمنها میکنند که با توجه به حضور کوتاه مدت عدهای از آنان در انجمن برای هر مخاطبی بسیار قابل توجه خواهد بود.ا
اما دسته دوم، گروه رادیکالها است. گروهی که در تناظر و تضاد با طیف به اصطلاح اعتدالیون، ماموریت دیگری را بر عهده دارند. اینان به راستی کاریکاتوری از شعبانبیمخهایی هستند که با قرار گرفتن در شرایط زمانی قرن 21، با ژستهایی متفاوت به صحنه میآیند اما در عمل همانند که بودند.ا
این گروه، ضمن تضاد و تناقض ظاهری که با گروه اول دارند، جدا از اهداف نهان، یک شباهت و اشتراک بسیار جالب هم دارند. هر دوی این گروهها خود را در میان دانشجویان همسنگ با انجمنهای اسلامی دانشجویان میدانند. هرچند انجمنها همواره تلاش کردهاند تا با حفظ جایگاه و شانیت خود، اهانتهای این دستههای بیریشه و پایگاه را بیپاسخ بگذارند، اما اینان مدام با انتقاد از انجمنها و قیاس اعمال خود با آنها، سعی دارند تا خود را هم ردیف تشکلی با پیشینه 60 ساله بخوانند. طنز مضحکی که یادآور عبارت «ما سه نفر را کجا میبرید»(1) است.ا
اما رايكال كيست؟ رادیکال یعنی کسی که عربده میکشد، رادیکال یعنی کسی که هر تشنجی را به هر آرامشی ترجیح میدهد، رادیکال یعنی زالویی که در جوار نهادهای موجه زندگی انگلی خود را ادامه میدهد تا لحظه موعود فرا برسد و بتواند هر جریان و حرکتی را با مصادره به نام خود به گندابی بدل سازد.ا
عمر این گروه نیز به مانند همتایان اعتدالگرای خود به کمتر از دو سال میرسد. دانشجویانی که سرافرازانه در قرن گفت و گو خود را رادیکال مینامند و هر فرد و گروه دیگری را به انگی و اتهامی میرانند در نبود گروههای فشار و انصار حزبالله به خوبی جور آنها را کشیده و به بهترین وجه ممکن مسئولیتهای آنان را به اجرا در میآورند.ا
گروههای رادیکال که این روزها با پلاکاردهای سرخ خود در هر حرکت و تجمع اعتراضآمیزی پیدایشان میشود به خوبی میدانند که حیاتشان در گرو اخلال در حیات دیگران است. این گروه که نه شهامت آن را دارند و نه اجازه آن را که نسبت به نیروهای بسیج و یا هر نهاد دیگر حکومتی اعتراضی روا دارند، به مصداق عجل معلق در تمامی برنامههایی که از جانب انجمنهای اسلامی و یا دفتر تحکیم وحدت برگزار میشود پیدایشان میشود. بسیار سریع پخش میشوند و با بهرهگیری از امکانات از پیشمهیا شدهشان شروع به هوچیگری و ایجاد اختلال در برنامه میکنند و در نهایت و هرجا که امکان مخالفت با برنامه وجود نداشته باشد سعی در مصادره آن میکنند.ا
مثالهای این رفتار رفقای رادیکال بسیار است. تلاش برای بر هم زدن و به آشوب کشیدن برنامه بزرگداشت 16 آذر در دانشگاه صنعتی شریف، تلاش برای اخلال در سخنرانی سران دفتر تحکیم وحدت در برنامه بزرگداشت 16آذر در دانشگاه تهران، شایعهپراکنی و ارسال خبرهای دروغین مبنی بر برخوردهای حذفی انجمنهای اسلامی با این گروههای رادیکال و صدها مورد دیگر (که اگر لازم باشد همه را مستند منتشر خواهم کرد) از اعمال اغتشاشگرایانه این گروه است.ا
ضمن اینکه توزیع پلاکاردهای سرخرنگ با شعارهای و مضامین نامربوط در تجمعات گسترده به عادت همیشگی این جماعت بدل گشته، تا در رسانههای بیرونی و در میان افکار عمومی خارج از دانشگاه این تصور باطل را پدید آورند که نبض دانشگاه در اختیار آنان است. در تمامی تجمعاتی که پیشاپیش مشخص است نگاههای بسیاری را به خود معطوف خواهد کرد رادیکالها با پلاکاردهای همیشگیشان پیدا میشوند. در حالی که از نظر تعداد حتی به چند درصد از کل جمعیت هم نمیرسند مانند باکتری میان تجمعکنندگان پخش میشوند و تابلوهای سرخرنگ خود را بالا میبرند و تند و تند عکس میگیرند. عکسها و تصاویری که تنها پلاکاردهای این جماعت را به تصویر میکشود و انتشار گسترده آنها در فضای اینترنتی این تصور غلط را در ذهن مخاطبان ایجاد میکند که آنان اگر نه همگی، که بخش عمده دانشجویان را تشکیل میدهند.ا
پس از برنامه 16آذری که سال گذشته در دانشگاه تهران برگزار و توسط این گروه به افتضاح کشیده شد، تجمع اعتراض به صدور احکام زندان برای دانشجویان دانشگاه امیرکبیر به نمونه دیگری از سوءاستفادههای بیشرمانه این جماعت بدل شد.ا
هنوز ساعتی از برپایی تجمع نگذشته بود که تعداد زیادی از سایتهای وابسته به این جریان دست به کار انتشار تصاویری زدند که مخاطب را دچار این تناقض میکرد که: اینها تجمعات اعتراضی دانشجویان در حمایت از همکلاسیهای خود است و یا راهپیمایی حزب کومنیست کارگری به مناسبت روز جهانی کارگر؟!ا
بیشرمی سران این گروه در این مورد که از هر پیشامدی، حتی به زندان افتادن چند دانشجو، برای فرمانبرداری و اجرای اوامر نهادهای اطلاعاتی بهرهمیگیرند را خیره سری و حماقت پیاده نظام سادهلوح آنها تکمیل میکند. پیاده نظامی که بهترین توصیف برایش همان مثال تاریخیاش، شعبان بیمخ است. پیادهنظامی که هرچند مانند سران گروه به صورت مستقیم وابسته و سرسپرده نیست و به تصور خود با هدف مبارزه پا به میدان گذاشته، اما حماقتش او را به بهترین ابزار برای نهادهای امنیتی و اطلاعاتی بدل کرده.(2)ا
پیاده نظامی که بیش از مغز خود، از حجنره و مشتش استفاده میکند، دنیا را سیاه و سفید میبیند، دانستههای خود را برای هر کاری کافی میداند و در نهایت به سادگی در هر زمینهای وارد عمل شده و هربار همان عمل پیشین را در پیش میگیرد.ا
امروز کار این گروه به جایی رسیده است که میتوان از آنان به عنوان بزرگترین آفت برای حرکتهای مستقل دانشجویی نام برد. گروهی که در غیاب بسیج بیشترین حملات و فحاشیها را نثار انجمنهای اسلامی دانشجویان میکند. گروهی که به خوبی و حتی بسیار بهتر از انصار حزبالله نقش گروهک فشار را ایفا میکند تا هر حرکت مستقلی در راستای بحث و گفت و گو را به نابودی بکشاند و از مهیا شدن مجدد فضا برای بروز امکان اصلاحات جلوگیری کند.ا
به راستی که انجمنهای اسلامی دانشجویان در برخورد با این عوامل دچار بحرانی شدهاند که برون رفت از آن بسیار سخت است، اما به اعتقاد نگارنده افشاگری این عوامل و اعمال و اهداف آنها میتواند نقطه آغاز مناسبی برای خروج از این بحران باشد.ا
---------------------
پینوشت:ا
ا1- میگن یک روز ابی و داریوش داشتن تو خیابون راه میرفتن که پلیس جلوشون رو گرفت و خواست بازداشتشون کنه، یکهو یک هموطنی از اون ور خیابون پرید و دست اون دوتا بیچاره رو گرفت و داد زد: «ما سه تا رو کجا میبرید؟»ا
ا2-پیش از این و در نوشتاری با عنوان پیشنهاد بیشرمانه در همین وبلاگ سعی کردم تا به بررسی و نشاندادن دلایل و مستندات ارتباط نهادهای امنیتی با امثال این گروهها بپردازم که اگر نوشتار حاضر را خالی از استدلالی مبنی بر ارتباط این گروه با نهادهای امنیتی میبینید میتوانید به آن نوشته مراجعه کنید. در آن نوشته و بنا به ملاحضاتی به صورت مستقیم به این گروه اشاره نکردم اما امروز دیگر تصور میکنم سکوت در برابر آنها به مصداق خیانت به تمامی دانشجویان است.ا
بدون شک هیچکس نمیتواند این حقیقت را انکار کند که در سالهای میانی دهه هفتاد انجمنهای اسلامی نقش پررنگی در ایجاد فضایی داشتند که منجر به پیروزی سیدمحمد خاتمی در انتخابات خرداد 76 شد. نقشی پر رنگ که سبب شد تا نام جنبش دانشجویی به عنوان پیاده نظام اصلاحات بر سر زبانها بیافتد.ا
جنبش دانشجویی به رهبری انجمنهای اسلامی دانشجویان و همچنین دفتر تحکیم وحدت، در مسیر هشت ساله اصلاحات دچار فراز و نشیبهای بسیار شد. فراز و نشیبهایی که روند کلی اصلاحات نیز عاری از آنها نبود و در نهایت به جایی رسید که سید محمد خاتمی در آخرین حضور خود به مناسبت روز دانشجو در دانشگاه تهران با برخوردی دو گانه از جانب دانشجویان مواجه شود. عدهای که همچنان برای سید خندان دست میزدند و با اشکهایی (شاید از سر افسوس نامرادیها) وی را بدرقه میکردند و عده دیگری که فریاد خشم برآورده و او را با صدای صوت و «هو» مورد عتاب قرار میدادند.ا
هرچند در اواخر دوران اصلاحات انجمنهای اسلامی دانشجویان دیگر بر سر ادامه حمایت از اصلاحات و یا پروژه معروف به «عبور از خاتمی» با یکدیگر توافقی کلی نداشتند، اما به دلیل ساختار دموکراتیکشان فاصله نزدیک خود با دانشجویان را حفظ کردند. از آنجا که انتخابات در انجمنها همواره به صورت آزاد و در میان تمامی دانشجویان یک دانشگاه برگزار میشود، به خوبی میتوان این مسئله را متصور شد که تغییرات در درون انجمنها ناشی از تغییرات در دل دانشجویان بود. حتی اختلاف بر سر حمایت و یا عبور از خاتمی را نیز با همان رنگ و لعابی که در انجمنها وجود داشت میتوانستیم در میان دانشجویان هم مشاهده کنیم.ا
به هر حال با زوال جریان اصلاحات و گسترش موج ناامیدی، حداقل در میان جوانان و دانشجویان، انجمنهای اسلامی دانشجویان نیز کمتحرکتر و ضعیفتر از دوران طلایی خود در اواخر دهه 70 شدند. اما این به هیچ وجه به معنای طرد آنان از میان دانشجویان نبود، چرا که به خوبی مشاهده میشد که هنوز هم اندک تحرکات دانشجویی به رهبری و پیشگامی انجمنها صورت میگرفت.ا
قدرت غیر قابل انکار انجمنها در نفوذ میان دانشجویان و بسیج آنها به هنگام نیاز، خیلی زود اقتدارگرایان را بر آن داشت تا به هر نحو ممکن یا در این مجموعهها نفوذ کنند و یا آنها را به نابودی بکشانند و این خطرات همواره بلقوه را از میان بردارند. برای این دو منظور دو برنامه همزمان و هماهنگ به راه افتاد.ا
پروژه دوم (اول دومی را گفتن هم حکایتی دارد!) تعطیلی انجمنها بود که در با رویکار آمدن محمود احمدینژاد بسیار چشمگیر و عریان آن را مشاهده کردیم. تعداد انجمنهایی که از جانب وزارتخانه و دیگر نهادهای مسئول غیرقانونی اعلام شده و جلوی فعالیتهای آنان گرفته شد آنقدر هست که نیازی به تکرار و یادآوری نداشته باشد.ا
اما برنامه اول که در عین کمهزینهتر بودن میتوانست بسیار هم مفیدتر باشد، پروژه فتح انجمنها از درون بود. پروژهای که هر فعال انجمنی را به یاد خاطره تلخ انشعابی تحت عنوان «طیف شیراز» میانداخت. نیروهای امنیتی تمامی تلاش خود را کردند تا با فرستادن عوامل خود به عنوان فعالین دانشجویی به درون انجمنها و پیروزی در انتخابات این تشکلهای دانشجویی، هم از پرداخت هزینه تعطیلی آنها خودداری کنند و هم با در اختیار گرفتن افسار انجمنها از اعتبار آنها به سود خود بهره گیرند.ا
با این هدف عوامل مامور به صورت گسترده و سازماندهی شده وارد انجمنها شدند و کم کم سعی کردند تا با شرکت در انتخابات شورای مرکزی و حذف دیگر دانشجویان اختیار عمل را در دست بگیرند. اینکه این عوامل تا چه حد در این پروژه موفق شدند نیاز به یک کار آماری در میان تمامی انجمنهای اسلامی در نقاط مختلف کشور دارد. اما تا جایی که نگارنده اطلاع دارد این پروژه چندان موفق نبود.ا
دلیل عدم موفقیت عوامل مامور در این ماجرا بسیار پیچیده است، اما باز هم به اعتقاد نگارنده عمده آن را میتوان به انتخابات آزاد انجمنها مربوط دانست. از آنجا که چنین چهرههایی هیچ گاه مورد قبول عموم دانشجویان نبوده و نیستند، علیرغم تمامی تلاشی هم که برای پوشاندن چهره واقعی آنها صورت گرفت باز هم دانشجویان اقبال چندانی به آنها نشان ندادند.ا
به عنوان شاهد این مسئله نیز میتوانم به دو مورد اشاره کنم. اولی 4 سال انتخابات پیاپی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف که من خود از نزدیک شاهد آن بودم و در تمامی آنها لیست این عوامل با اختلاف فاحش شکست خورد، و دومی (که احتمالا برای عموم مخاطبان قابل لمستر خواهد بود) اقدام دولت به تعطیلی انجمنها است که نشانگر شکست او در به انحراف کشیدنشان میباشد.ا
اما اکنون و پس از شکست جریانهای اطلاعاتی در دو پروژه فوق، به نظر پروژه دیگری در دستور کار قرار گرفته است. برنامهای که بسیار هوشمندانهتر از مشابهات قبلی خود به نظر میرسد. برنامه بیاعتبار ساختن انجمنهای اسلامی دانشجویان در داخل دانشگاه، و حرکتهای دانشجویی در بیرون از دانشگاه.ا
جالب آنکه نهادهای دخیل، همزمان با تغییر استراتژی خود، عوامل مورد استفاده را هم به کلی تغییر دادند. پیاده نظام نهادهایی که قصد به نابودی کشاندن جنبش دانشجویی را دارند آنچنان متفاوت از گذشته است که بازشناسی آنان برای توده دانشجویان از داخل، و رسانهها و منابع خبری از خارج بسیار دشوار است. این پیاده نظامهای جدید و تازه نفس برای به انحراف و نابودی کشاندن جریان دانشگاهها را میتوان به دو دسته عمده تقسیم کرد.ا
دسته نخست طیفی هستند که به اصطلاح منش اعتدال را در پیش رو گرفتهاند. من به شخصه از آنان با عنوان «من نه بسیجی هستم و نه انجمنی» نام میبرم. این عبارت برگرفته از جملاتی است که این گروه به صورتی کاملا مصنوعی و طوطیوار مدام تکرار میکنند تا با فرو بردن خود در قامت یک انسان معتدل و فراجناحی، چهرهای منطقی، معقول و پذیرفته شده در ذهن مخاطبانشان ایجاد کنند.ا
بخش عمدهای از این جریان را نیروهای سابق بسیج، و البته عواملی که مامور نفوذ در انجمنها بودند و در این ماموریت خود شکست خوردند تشکیل میدهند. اینان با توجه به سوابق خود توانایی این را دارند که مدام تکرار کنند «من خودم قبلا انجمنی بودم» و یا «من خودم سابقه عضویت در بسیج را دارم» و در ادامه، ضمن محکوم کردن این دو نهاد (که اساسا با هیچ توجیهی در دو کفه یک ترازو قرار نمیگیرند) به تندروی، سعی در القای تفکرات سازمانیافته خود داشته باشند.ا
هرچند شاید در نگاه اول و با توجه به قربانی شدن بسیج در این میان عدهای نسبت به ماموریت این افراد شک کرده و با دیده تردید به آنها نگاه کنند که: مگر نظام میتواند خود، بسیجی را که سالها تنها عامل و ابزار نفوذش در دانشگاهها بوده بیآبرو کند؟ اما پاسخ این پرسش بسیار ساده است: سیاست پدر و مادر نمیشناسد. بسیج دانشگاهها دیگر آبرویی ندارد و مدتها است که به یک مهره سوخته بدل شده، حال چرا نباید از این مهره سوخته به عنوان پلکانی برای ارتقای عوامل تازهنفس بهره گرفت؟ا
علیرغم این مسئله باز هم باید دقت داشت که این گروه در کنار هر انتقاد کوچکی که به بسیج وارد میسازند سیلی از اتهامها و توهینهای بیسر و ته را نثار انجمنها میکنند که با توجه به حضور کوتاه مدت عدهای از آنان در انجمن برای هر مخاطبی بسیار قابل توجه خواهد بود.ا
اما دسته دوم، گروه رادیکالها است. گروهی که در تناظر و تضاد با طیف به اصطلاح اعتدالیون، ماموریت دیگری را بر عهده دارند. اینان به راستی کاریکاتوری از شعبانبیمخهایی هستند که با قرار گرفتن در شرایط زمانی قرن 21، با ژستهایی متفاوت به صحنه میآیند اما در عمل همانند که بودند.ا
این گروه، ضمن تضاد و تناقض ظاهری که با گروه اول دارند، جدا از اهداف نهان، یک شباهت و اشتراک بسیار جالب هم دارند. هر دوی این گروهها خود را در میان دانشجویان همسنگ با انجمنهای اسلامی دانشجویان میدانند. هرچند انجمنها همواره تلاش کردهاند تا با حفظ جایگاه و شانیت خود، اهانتهای این دستههای بیریشه و پایگاه را بیپاسخ بگذارند، اما اینان مدام با انتقاد از انجمنها و قیاس اعمال خود با آنها، سعی دارند تا خود را هم ردیف تشکلی با پیشینه 60 ساله بخوانند. طنز مضحکی که یادآور عبارت «ما سه نفر را کجا میبرید»(1) است.ا
اما رايكال كيست؟ رادیکال یعنی کسی که عربده میکشد، رادیکال یعنی کسی که هر تشنجی را به هر آرامشی ترجیح میدهد، رادیکال یعنی زالویی که در جوار نهادهای موجه زندگی انگلی خود را ادامه میدهد تا لحظه موعود فرا برسد و بتواند هر جریان و حرکتی را با مصادره به نام خود به گندابی بدل سازد.ا
عمر این گروه نیز به مانند همتایان اعتدالگرای خود به کمتر از دو سال میرسد. دانشجویانی که سرافرازانه در قرن گفت و گو خود را رادیکال مینامند و هر فرد و گروه دیگری را به انگی و اتهامی میرانند در نبود گروههای فشار و انصار حزبالله به خوبی جور آنها را کشیده و به بهترین وجه ممکن مسئولیتهای آنان را به اجرا در میآورند.ا
گروههای رادیکال که این روزها با پلاکاردهای سرخ خود در هر حرکت و تجمع اعتراضآمیزی پیدایشان میشود به خوبی میدانند که حیاتشان در گرو اخلال در حیات دیگران است. این گروه که نه شهامت آن را دارند و نه اجازه آن را که نسبت به نیروهای بسیج و یا هر نهاد دیگر حکومتی اعتراضی روا دارند، به مصداق عجل معلق در تمامی برنامههایی که از جانب انجمنهای اسلامی و یا دفتر تحکیم وحدت برگزار میشود پیدایشان میشود. بسیار سریع پخش میشوند و با بهرهگیری از امکانات از پیشمهیا شدهشان شروع به هوچیگری و ایجاد اختلال در برنامه میکنند و در نهایت و هرجا که امکان مخالفت با برنامه وجود نداشته باشد سعی در مصادره آن میکنند.ا
مثالهای این رفتار رفقای رادیکال بسیار است. تلاش برای بر هم زدن و به آشوب کشیدن برنامه بزرگداشت 16 آذر در دانشگاه صنعتی شریف، تلاش برای اخلال در سخنرانی سران دفتر تحکیم وحدت در برنامه بزرگداشت 16آذر در دانشگاه تهران، شایعهپراکنی و ارسال خبرهای دروغین مبنی بر برخوردهای حذفی انجمنهای اسلامی با این گروههای رادیکال و صدها مورد دیگر (که اگر لازم باشد همه را مستند منتشر خواهم کرد) از اعمال اغتشاشگرایانه این گروه است.ا
ضمن اینکه توزیع پلاکاردهای سرخرنگ با شعارهای و مضامین نامربوط در تجمعات گسترده به عادت همیشگی این جماعت بدل گشته، تا در رسانههای بیرونی و در میان افکار عمومی خارج از دانشگاه این تصور باطل را پدید آورند که نبض دانشگاه در اختیار آنان است. در تمامی تجمعاتی که پیشاپیش مشخص است نگاههای بسیاری را به خود معطوف خواهد کرد رادیکالها با پلاکاردهای همیشگیشان پیدا میشوند. در حالی که از نظر تعداد حتی به چند درصد از کل جمعیت هم نمیرسند مانند باکتری میان تجمعکنندگان پخش میشوند و تابلوهای سرخرنگ خود را بالا میبرند و تند و تند عکس میگیرند. عکسها و تصاویری که تنها پلاکاردهای این جماعت را به تصویر میکشود و انتشار گسترده آنها در فضای اینترنتی این تصور غلط را در ذهن مخاطبان ایجاد میکند که آنان اگر نه همگی، که بخش عمده دانشجویان را تشکیل میدهند.ا
پس از برنامه 16آذری که سال گذشته در دانشگاه تهران برگزار و توسط این گروه به افتضاح کشیده شد، تجمع اعتراض به صدور احکام زندان برای دانشجویان دانشگاه امیرکبیر به نمونه دیگری از سوءاستفادههای بیشرمانه این جماعت بدل شد.ا
هنوز ساعتی از برپایی تجمع نگذشته بود که تعداد زیادی از سایتهای وابسته به این جریان دست به کار انتشار تصاویری زدند که مخاطب را دچار این تناقض میکرد که: اینها تجمعات اعتراضی دانشجویان در حمایت از همکلاسیهای خود است و یا راهپیمایی حزب کومنیست کارگری به مناسبت روز جهانی کارگر؟!ا
بیشرمی سران این گروه در این مورد که از هر پیشامدی، حتی به زندان افتادن چند دانشجو، برای فرمانبرداری و اجرای اوامر نهادهای اطلاعاتی بهرهمیگیرند را خیره سری و حماقت پیاده نظام سادهلوح آنها تکمیل میکند. پیاده نظامی که بهترین توصیف برایش همان مثال تاریخیاش، شعبان بیمخ است. پیادهنظامی که هرچند مانند سران گروه به صورت مستقیم وابسته و سرسپرده نیست و به تصور خود با هدف مبارزه پا به میدان گذاشته، اما حماقتش او را به بهترین ابزار برای نهادهای امنیتی و اطلاعاتی بدل کرده.(2)ا
پیاده نظامی که بیش از مغز خود، از حجنره و مشتش استفاده میکند، دنیا را سیاه و سفید میبیند، دانستههای خود را برای هر کاری کافی میداند و در نهایت به سادگی در هر زمینهای وارد عمل شده و هربار همان عمل پیشین را در پیش میگیرد.ا
امروز کار این گروه به جایی رسیده است که میتوان از آنان به عنوان بزرگترین آفت برای حرکتهای مستقل دانشجویی نام برد. گروهی که در غیاب بسیج بیشترین حملات و فحاشیها را نثار انجمنهای اسلامی دانشجویان میکند. گروهی که به خوبی و حتی بسیار بهتر از انصار حزبالله نقش گروهک فشار را ایفا میکند تا هر حرکت مستقلی در راستای بحث و گفت و گو را به نابودی بکشاند و از مهیا شدن مجدد فضا برای بروز امکان اصلاحات جلوگیری کند.ا
به راستی که انجمنهای اسلامی دانشجویان در برخورد با این عوامل دچار بحرانی شدهاند که برون رفت از آن بسیار سخت است، اما به اعتقاد نگارنده افشاگری این عوامل و اعمال و اهداف آنها میتواند نقطه آغاز مناسبی برای خروج از این بحران باشد.ا
---------------------
پینوشت:ا
ا1- میگن یک روز ابی و داریوش داشتن تو خیابون راه میرفتن که پلیس جلوشون رو گرفت و خواست بازداشتشون کنه، یکهو یک هموطنی از اون ور خیابون پرید و دست اون دوتا بیچاره رو گرفت و داد زد: «ما سه تا رو کجا میبرید؟»ا
ا2-پیش از این و در نوشتاری با عنوان پیشنهاد بیشرمانه در همین وبلاگ سعی کردم تا به بررسی و نشاندادن دلایل و مستندات ارتباط نهادهای امنیتی با امثال این گروهها بپردازم که اگر نوشتار حاضر را خالی از استدلالی مبنی بر ارتباط این گروه با نهادهای امنیتی میبینید میتوانید به آن نوشته مراجعه کنید. در آن نوشته و بنا به ملاحضاتی به صورت مستقیم به این گروه اشاره نکردم اما امروز دیگر تصور میکنم سکوت در برابر آنها به مصداق خیانت به تمامی دانشجویان است.ا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر