صفحات

۶/۱۰/۱۳۸۶

دهم شهریورماه 86

پرسش‌های بی‌پاسخ

در میان لینک‌های بالاترین، امروز بیشترین رای مربوط بود به تصاویری از شیوه خشن عزاداری مسیحیان؛ شیوه‌ای که به نظر قصد دارد تا مصائب وارد شده به عیسی در هنگام به صلیب کشیده شدنش را یادآوری کند. من دقیقا نمی‌دانم این تصاویر چرا تا این حد مورد استقبال قرار گرفته است، اما برای این اقبال عمومی دو منطق را می‌توان متصور شد:ا

تصاویری از عزاداری مسیحیان . . . . . تصاویری از عزاداری شیعیان

ا1- مشاهده این اعمال خشن و بدوی (فکر نمی‌کنم وحشیانه واژه مناسبی باشد) برای مخاطبانش تازگی داشته و سبب تعجب آنان شده است! در این صورت باید به یاد آن مثل «مرغ همسایه غاز است» بیافتیم. توضیح زیادی هم ندارد، نگاهی گذرا به تصاویر قمه‌زنی در ایام محرم خود گویای همه چیز است. (هرچند بعید می‌دانم بخش قابل‌ توجهی از کاربران اینترنتی از وجود رفتاری مشابه در ایران بی‌اطلاع باشند)ا

ا2- اما حالت دوم این است که مخاطبان جلب این نکته شده‌اند که چنین اعمالی (فکر نمی‌کنم نیازی باشد که هربار صفت‌هایش را ردیف کنم) تنها مختص کشور ما و یا مسلمانان نیست، بلکه مسیحیان، و (احتمالا) اروپایی‌ها نیز در برخی موارد چنین رفتاری را از خود نشان می‌دهند. گمان می‌کنم این حالت دوم، دلیل محتمل‌تری برای استقبال از این تصاویر باشد.ا

اما در این میان جالب توجه برای من پاسخ این پرسش است که در مواجهه با چنین تصاویر و چنین رفتاری برخورد ما چیست؟ دوست دارم بدانم که هم‌وطنانم با دیدن چنین تصاویری چه چیزی از ذهنشان عبور می‌کند؟ باز هم شاید بتوان حالت‌های ممکن را حدس زد:ا

ا1- علت بروز چنین رفتاری، وجود ایراد در دین این افراد است. در برخی دین‌ها خشونت نهفته است و پیروی از آن‌ها به چنین فرجامی منتهی می‌شود. ا

ا2- مشکل نه از دین این افراد، که از کژفهمی خود آن‌ها است. در ذات دین چیز بدی نهفته نیست، درک ناصحیح از دین است که خشونت را به دنبال خود می‌آورد.ا

ا3- مقصر منحرف کنندگان دین هستند. چه پیشوایان مذهبی و چه سیاست‌مداران که در طول تاریخ و بنا به مصالح خود مسیر اصلی دین را منحرف نموده‌اند تا سبب گردیدند تا سیمای راستین دین از چشم ما پنهان بماند و آنچه در اختیار ما قرار می‌گیرد یک معجون من‌درآوردی باشد.ا

ا4- دین همین است، چه بخواهید و چه نخواهید در چهارچوب دین به این اعمال و یا رفتاری مشابه (شاید با ظاهری متفاوت) خواهید رسید. تنها راه گریز خروج از دین است.ا

به نظر من با بررسی پاسخ مردم یک کشور به این پرسش، و همچنین توجه به استدلال‌های آن‌ها می‌توان به نکات بسیاری دست یافت، نکاتی که من از آن‌ها به عنوان معیارهای پیشرفت فرهنگ یک جامعه یاد می‌کنم.ا

اما در حال حاضر نه قصد دارم تا نظر خودم را در مورد این پرسش‌ها طرح کنم و نه می‌خواهم به بررسی گزینه‌های احتمالی بپردازم. آنچه اهمیت دارد این است که روشنفکران ما نزدیک به 150 سال است با چنین پرسش‌هایی دست به گریبان هستند. بیش از یک قرن است که روشنفکر ایرانی نتوانسته است تکلیف خودش را با این مسئله نهایی کند و این در حالی است که جامعه ایرانی، شاید بیش از هر جامعه دیگر در جهان کنونی با این مسئله دست به گریبان است.ا

حال باید پرسید که وقتی روشنفکران یک کشور خود نمی‌توانند به پرسشی تا این حد حیاتی پاسخ دهند، چگونه می‌توان انتظار داشت که توده مردم پاسخ آن را کشف و درک کنند. در صورتی که تمامی نخبگان (و یا حداقل بخش غالب آن‌ها) در پاسخ به این پرسش‌ها متفق و هم‌رای بودند، تازه باید به این مشکل پرداخته می‌شد که چگونه این پاسخ را به توده مردم عرضه و آنان را قانع و متقاعد کرد، امری که شاید نیازمند چندین دهه تلاش و ممارست نخبگان و روشنفکران بود. حال با توجه به اینکه با گذشت بیش از یک قرن از زمانی که برای اولین بار چنین پرسش‌هایی در کشور ما طرح شدند، هنوز نخبگان ما به پاسخی مشخص نرسیده‌اند، باید پرسید: چه مقدار زمان لازم است تا توده مردم ما پاسخ این پرسش‌ها را درک کرده، راه رهایی از این شرایط را بیاید؟

۱۹ نظر:

ناشناس گفت...

salam arman jan,
az shoma baiide ke ebrahim nabavi ro ba behzad nabavi eshtebah begiri. :D ;)

ArmanParian گفت...

علی جان سلام
حق با شماست، گاف خیلی بزرگی بود. ولی حالا که کامنتش رو گذاشتی من هم می ذارم باقی بمونه، دیگه از زیر بار خنگی که نمی‌شه فرار کرد:D

ArmanParian گفت...

اما خدمت خانوم عاطفه
بلی، متاسفانه بنده شما را به یکی از نه چندان دوستان اشتباه گرفتم، امیدوارم بتوانید حدس بزنید که من تا کنون با مزاحمت‌های اینچنین زیاد مواجه شدم و عده زیادی هم هستند که مجبورم هر چند وقت یک بار به آن‌ها تذکر بدهم.

اما در مورد نوشته‌های اخیرتان:
اول اینکه من نمی‌دانم شما از کجای مطلب من این بداشت را داشتید که من اعتقاد دارم مشکل از دین نیست؟ من اکنون نه این برداشت شما را تایید و نه رد می‌کنم، همانگونه که در متن هم نوشتم قصد ندارم فعلا قضاوت و اعتقاد شخصی خودم را بیان کنم، هرچند برای آنان که وبلاگ قبلی من را دنبال می‌کردند این موضوع آشکار شده است. اما به نظرم این برداشت شما نشان از خصوصیتی اخلاقی دارد که بار گذشته هم باعث شد تا از راه رسیده و نرسیده هرچه از دهانتان در آمد بار بنده کردید، یک ویژگی اخلاقی که من به حساب جوانی و خامی شما می‌گذارم و امیدوارم بتوانید به مرور زمان آن را بر طرف کنید: خانم عاطفه شما بسیار شتاب زده در مورد مسائل قضاوت می‌کنید و این ایراد را با دیدگاه سیاه و سفید بدتر هم کرده‌اید.

ArmanParian گفت...

خانم عاطفه
شما در کامنت قبلی من را آمریکا دوست خواندید و گفتید که من اعتقاد دارم راه نجات ما حمله آمریکا است که اصلا نفهمیدم شما از کجا به این اعتقادات احتمالی من پی بردید. اما امروز که به قرار دادن نام خاتمی در در فهرست دیوانگان اعتراض کردید تا حدودی متوجه مشکل شدم.

ArmanParian گفت...

خانم عاطفه
ببخشید که گویا مجبور هستم تا این حد مبتدیانه به این مسئله اشاره کنم، اما اگر دقت می‌کردید بنده نام این وبلاگ را مجمع دیوانگان و آدرس آن را دیوانه سرا گذاشتم. جدا از اینکه این صرفا یک سلیقه شخصی است، دلیل من آن بوده که به نحوی فعالان حوزه سیاست را دیوانه می‌دانم. اما این دیوانگی به هیچ وجه از بار منفی برخوردار نیست که اگر بود خودم جزو آن‌ها نبودم. اگر دقت می‌کردید من نام دیگر بخش‌ها را نیز بر همین اساس انتخاب کردم. برای مثال احزاب دیوانه و یا حتی دوستان دیوانه. این آخری به خوبی نشان می‌دهد که بنده قصد توهین به کسی را ندارم.
ضمن اینکه اگر کمی در فهرست دیوانگان دقت می‌کردید متوجه می‌شدید که بنده نام شاه‌پور غلام‌رضا پهلوی را هم در میان آن‌ها قرار داده‌ام دیگر نیازی نیست که شما به به ایشان توهین کنید.

در نهایت باید بگویم شاید تنها اندکی تامل و تدبر لازم باشد تا هر کسی متوجه بشود اینکه من نام سید محمد خاتمی را در صدر این فهرست قرار داده‌ام نشان از احترام بیشتری است که برای ایشان قائل هستم.

ArmanParian گفت...

اما دو نکته نهایی در مورد مطالب ابتدایی نوشته شما

اول اینکه من دلیلی نمی‌بینم که بخواهم به صورت ویژه عقاید خودم را برای شما شرح دهم. مگر اینکه در موردی خاص بحثی پیش بیاید و من در جریان آن نظراتم را بیان کنم. ضمن اینکه اگر واقعا فکر میکنید من آنقدر آدم پر اهمیتی هستم که شما باید حتما از افکارش مطلع شوید می‌توانید به نوشته‌هایم مراجعه کنید و با کمی صبر و حوصله از خلال آن‌ها نظرات من را دریابید. به نظر می‌رسد برای شما باید یادآوری کنم که اعتقادات و باورهای یک انسان در چند خط و جمله نمی‌گنجد، افرادی که چنین تصوری در مورد انسان‌ها دارند دنیا را به نحو خطرناکی سیاه و سپید می‌پینند و این بسیار تاسف‌انگیز و مایه اشتباه است.

در نهایت ضمن تشکر و تبریک به دلیل شهامت و شجاعتتان بابت اعتراف به قضاوت نه چندان منصفانه قبلی، باید از شما بخواهم اولا این نوشته‌ها را بدون در نظر گرفتن این موضوع که آیا من در هنگام نوشتن آن‌ها عصبانی و یا آتیشی بودم یا نه بخوانید و در ثانی اگر در مورد من پرسشی دارید لطفا از خودم بپرسید، شاید احتمال بدهید که واقعیت را عنوان نکنم، اما علم احتمالات احتمال صداقت بنده را هم رد نمی‌کند.

ناشناس گفت...

با توجه به اینکه خودتان می گویید عده ی زیادی مزاحمتان می شوند پس حتما شما یک آدم عادی نیستید و یک مشکلی در وجود شما برادر عزیزم هست که همه قصد مزاحمت شما را دارند!چرا کسی مزاحم من و دیگری نمی شود؟
من از همه ی مطلبتان این برداشت را کردم .شاید درست نخواندم چون حوصله ی خواندن آن هم خواندن وبلاگه دیوانه ها را ندارم.و اعتقادتان را این طور برداشت کردم حالا شما برداشتم را تایید کنید یا نه مهم نیست!هردوش سطح فکریه حضرت عالی را نشان می دهد که به خودت مربوط می شود.خصوصیت اخلاقی من هم به کسی الاالخصوص به دیوانه ها مربوط نمی شود .(دیوانه ای که نوشتم به هیچ وجه از بار منفی برخوردار نیست و یک بار پروتون مخصوص شما دارد)
نمی دانستم ناسزاهایی که آندفعه نثارتان کردم انقدر شما را ناراحت می کند والا هیچ نمی گفتم.
اگر دقت کرده باشید باهر جمله ام یک فحش رایج همراه کرده بودم.شما به این موضوع توجه کردید که دلیل من چه بود؟؟چرا مودبانه خدمتتان عرض نکردم.؟؟حتما دلیل بر بی ادبی ام می دانید لیکن دلیلمان این نبود.ولی اگر دلیلمان را پر اهمیت می دانید و می خواهید به صورت خاص برایتان شرح دهم بحثی جدا دارد و به وقت قبلی که شما بگیرید نیاز است.

ناشناس گفت...

من از حرف بقیه به اعتقاد آمریکا دوستیه شما پی بردم.شما به ظاهر از امریکا حمایت می کنید و در باطن از آمریکا که میشود منافق!

ناشناس گفت...

سلیقه ی شخصیه شما فقط به درد شخص شما می خورد اتفاقا حوزه فعالان سیاسی خیلی هم عاقل و بالغ اند..یعنی اگر دیوانگی ات بار منفی داشت همه را دیوانه حساب می کردی و خودتان نه!چقدر از خود متشکرید!!!!
چطور شما از فحش های من ناراحت میشوید ولی من از لقب دیوانه ای که روی رییس جمهور سابقم گذاشتید ناراحت نشوم؟ شما پهلوی را با خاتمی یکی می کنید باز اگر به احمدی نراد دیوانه می گفتید بیشتر بهش می آمد!شما لازم نیست به من اخطار دهید که توهین به پهلوی نیازی نیست
اگر من بی ادبی کردم حداقل به بی ادبی ام اعتراف می کنم و فرق بی ادبی و احترام قایل شدن را می فهمم.ولی شما جدا از بی ادبیتان احترام قایل شدنتان هم توام با بی ادبی است.

ناشناس گفت...

عقایدتان هم بدرد خودتان می خورد. و برایم اهمیتی ندارداگر هم ازشما پرسیدم چون خوداتن گفتید با من وارد بحث شوید.
من اصلا فکر نمی کنم شما آدم پر اهمیتی باشید شما برای من پر اهمیتید یا من برای شما که حدود یک ونیم ساعت وقت گرانبهایتان را برای جواب به کامنت من گذاشتید؟؟من صبر و حوصله ام زیادی برای خواندن وبلاگه شما نیست.از تبریک و تشکرتان هم قدر دانی می کنم.
این خیلی مهمه آدم طرف حسابش رو به حال نرمال در بیاره
من تمام پرسش ها را از خودتان کردم و روی صداقت برادر انجمنیم شک ندارم نیازی به علم احتمالات نیست.

ناشناس گفت...

و اما دو نکته نهایی:

پرتو نیکان نگیرد آنکه بنیادش بداست 1(
تربیت نا اهل را چون گردکان به گنبد است
2) بی کمالی های انسان از سخن پیدا شود
پسته بی مغز چون لب واکند رسوا شود

ArmanParian گفت...

خدمت خانم طهرانی
اولا نده نمی دانم تعریف شما از مشکل دار بودن چیست و در عین حال نمی دانم شما چرا اندکی سعی نمی کنید که قبل از طرح یک پرسش خودتان زحمت یافتن پاسخ آن را بکشید, باور کنید بسیاری از پرسش های شما پاسخی بسیار ابتدایی و ساده دارد. برای مثال اینکه چرا عده ای مزاحم بنده می شوند دو دلیل ساده داد: اول اینکه بنده اینجا وبلاگی دارم که عقایدم را می نویسم و در منظر دید و قضاوت عموم قرار می دهم, اگر با فضای وبلاگی اشنا باشید خواهید فهمید تمامی وبلاگ نویسان گاه گاه با چنین مزاحمت هایی مواجه می شوند که ناشی از مخالفان کم طاقت و غیر منطقی است. در ضمن بنده به علت فعالیت هایی که شاید بتوان نام سیاسی را بر آن ها قرار به خود به خود بیش از شما به عنوان به فرد نوعی در معرض مخالفت و مزاحمت قرار دارم.

ArmanParian گفت...

دوم اینکه من نمی دانم اگر شما نه حوصله خواندن وبلاگ بنده دیوانه را دارید و نه عقاید من برایتان اهمیتی دارد پس اینجا چکار می کنید, فکر کنم باید یادآوری کنم اینجا وبلاگ شخصی بنده و مکانی برای طرح عقایدم است.

ضمن اینکه گویا من یک پوزش هم به شما بدهکارم که چرا از شش خط توهین های شما ناراحت شدم. از این پس تلاش می کنم تمامی آنانی را که از راه می رسند و من را به باد فحش می گینرند عاشقانه دوست بدارم و در سرور این مرحمتشان به رقص و پایکوبی بپردازم.

ArmanParian گفت...

ضمن تشکر از تمامی دوستان شما که توانستند با دیده بصیرت به باطن بنده رسوخ کرده و کشف کنند که من در باطن از آمریکا حمایت می کنم باید خدمتتان عرض کنم که شما در یک مورد قضاوت بسیار درستی در مورد من انجام دادید و خیلی خوب من را شناختید: بنده کاملا فردی از خود راضی هستم و در شبانه روز ده ها و صدها بار از خودم به دلیل داشتن چنین شخصیتی تشکر می کنم. این مورد را عاری از هرگونه قصد مزاح عرض کردم

ArmanParian گفت...

خانم طهرانی
من هیچ راهی به ذهنم نمی رسد که بتوانم با کمک آن از طریق چند کامنت و یا پست وبلاگ برای شما کلاس های فشرده آموزش وباگ نویسی تشکیل دهم. اما اگر امکان آن وجود داشت آن گاه متوجه می شدید که وقتی من در وبلاگم به سایت یک شخص و یا یک حزب لینک می دهم لزوما افکار و اعمال آنها را تایید یا رد نکرده ام. در غیر این صورت چگونه می شد در کنار هم قرار گرفتن لینک احزابی مانند جبهه ملی را با حزب کمونیست کارگری, و یا خاتمی و بنی صدر در کنار پهلوی را توجیه کرد. باور کنید درک این موارد حتی نیازمند به آشنایی با فضای وبلاگ نیست, تنها کمی توجه مشکل را حل می کند.

ArmanParian گفت...

خاتم طهرانی, نوشتید "من اصلا فکر نمی کنم شما آدم پر اهمیتی باشید شما برای من پر اهمیتید یا من برای شما که حدود یک ونیم ساعت وقت گرانبهایتان را برای جواب به کامنت من گذاشتید؟؟من صبر و حوصله ام زیادی برای خواندن وبلاگه شما نیست" و باید عرض کنم اینکه شما بنده را کم اهمیت می خوانید عجیب نیست اما اینکه چرا به وبلاگ بنده بی اهمیت سر زدید و با توهین به بنده بی مقدار خون خود را کثیف کردید اندکی برایم غیر عادی بود. ضمن اینکه اگر من برای وبلاگ خودم وقت بگذارم و به قول شما چند ساعت وقت برای ÷اسخ دادن به مخاطبین وبلاگم صرف کنم عجیب نیست, اینجا به نوعی خانه من است, شما این را از خودتان بپرسید که چرا پا به پای من در این وبلاگ وقت تلف می کنید؟ آن هم در شرایطی که حتی صبر و حوصله خواندن وبلاگ را ندارید!

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ArmanParian گفت...

در نهایت هم باید از دو بیت شعر زیبایتان تشکر کنم, بسیار آموزنده و قابل تامل است, مخصوصا اگر پیش از حواله کردن یک جوال دوز به دیگران سوزن زدن به خود را فراموش نکنیم

ناشناس گفت...

آرمان جان راجع به مطلبت مفصل می نویسم.
فعلا سوال بزرگی دارم که چرا فکر می کنی همه چیز رو باید توضیح بدی برای افرادی که مصداق بزرگ شعر هم ولایتی ما اخوان ثالث است:
چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی کزان گُل کاغذین روید؟

ساخت سال 1388 مجمع دیوانگان.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده