آن مرد در طوفان آمد
علیاکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجلس خبرگان رهبری شد؛ این خبری کوتاه بود که بیشک پیامدهایی طولانی مدت و چشمگیر خواهد داشت.ا
هشت سال پس از آنکه هاشمی در انتخابات مجلس ششم شکست سنگینی از اصلاحطلبان خورد و علیرغم تلاشهای فراوان برای خروجی آبرومندانه از گرداب مهیب انتخابات به هرحال نتوانست به مجلس راه پیدا کند، و دو سال پس از نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری که در جریان آن باز هم هاشمی شکست سنگین دیگری را از محمود احمدینژاد متحمل شد، شاید بسیاری عمر سیاسی او را تمام شده قلمداد میکردند. حملات گسترده نزدیکان دولت (به ویژه فاطمه رجبی) که از هر منظری و با هر معیار و ملاکی «کوچکتر» از هاشمی بودند نیز شائبه مرگ سیاسی او را تقویت میکرد. اما این همه ماجرا نبود.ا
هاشمی را بدون اغراق باید سیاستمدارترین مرد تاریخ جمهوری اسلامی دانست. سیاستمداری که گویا هرگز پایان نمیپذیرد این بار نیز از زیر بار حملات سنگین و کوبنده مخالفانش بیرون آمد و در هیبت و قامتی بلندتر و بالاتر از هر زمان دیگر درایت سیاسی خود را به رخ رقبایش کشید. حال دیگر هاشمی منصوب شده رهبر در مجمع تشخیص مصلحت نظام نیست، بلکه رییس انتخابی مجلسی است که رهبر را منصوب میکند.ا
بدون هیچ توهمی کودکانه از آنکه هاشمی از قدرت جدید خود برای پیشبرد اهداف اصلاحطلبان استفاده ویژهای خواهند نمود باید بگویم این خبر را بهترین خبر شش سال اخیر در عرصه سیاست ایران میدانم. بیشک تکیه هاشمی بر کرسی ریاست مجلس خبرگان تحول عظیمی در عرصه سیاسی کشور پدید نخواهد آورد، اما به صورت غیر مستقیم خدمتی را به پیشرفت اصلاحات خواهد نمود که از عهده هیچ یک از اصلاحطلبان بر نمیآمد.ا
با پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات دوم خرداد 76 و به تبع آن کارشکنیهای محافظهکاران، فضای کشور دچار آنچنان تلاطمی شد که به سرعت بخش عمدهای از مردم را خسته کرد. ناپایداریهای سیاسی ایران خواه نا خواه به عرصه اقتصادی نیز کشیده میشد و از این بابت نیز بخش عمدهای از مردم، به ویژه صنعتگران و اهالی بازار و تجارت پس از گذشت چند سال با دلسرد شدن از اصلاحات خواستار ثبات در کشور شدند. ثباتی که حاضر بودند بهای دستیابی به آن را حتی با پیروزی اصولگرایان بپردازند. این باور که تا زمانی که اصلاحطلبان بر سر کار باشند درگیریها ادامه خواهد داشت و روی کار آمدن جناح راست کشور اگر هیچ مزیتی نداشته باشد حداقل ثبات را به کشور باز خواهد گرداند، سبب گردید تا اقبال بسیاری از مردم به گزینههایی همچون محمدباقر قالیباف، رضاخان حزباللهی، (به ادعای خودش) معطوف شود. اقبالی که نشان از دور باطل تاریخی ایران داشت: اغتشاش پس از آزادی و استبداد پس از اغتشاش.ا
اما درست در یکی از طوفانیترین دورههای سیاسی-اقتصادی کشور، هاشمی رفسنجانی بر یکی از تعیین کنندهترین مناسب حکومتی تکیه زد. مردی که حتی در سختترین شرایط هم ترجیح میدهد تا حد امکان از اغتشاش پرهیز کند و با دیدگاه همیشگی خود (یعنی اولویت حفظ نظام بر هر خواست دیگری) به حکمیت در میان گروههای تندرو بپردازد. قدرت گرفتن چنین مردی با چنین افکاری را میتوان به پدید آمدن سدی در برابر طوفانهای ناگهانی تشبیه کرد. لرزهگیری که میتواند از وارد شدن هرگونه شک غیر قابل پیشبینی به روند حرکتی کشور جلوگیری کند، و به اعتقاد من این مسئله امتیازی بزرگ برای اصلاحطلبان است تا در سایه آرامش نسبی ناشی از حضور سنگین هاشمی، هرچند آهستهتر، اما پیوستهتر به فعالیتهای خود ادامه دهند.ا
ویژگیهای محافظهکارانه و منحصر به فرد هاشمی سبب گشته تا هیچ گاه نتوان او را یک اصلاحطلب نامید، همان گونه که اصولگرایان هرگز او را از خود نمیدانند؛ اما حتی نیروی بازدارندگی هاشمی نیز برای اصلاحطلبان یک نکته مثبت است، نیرویی که باعث میشود دیگر آنچنان بیکله به پیش نتازند که در چاهی مانند احمدینژاد سقوط کنند.ا
علیاکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجلس خبرگان رهبری شد؛ این خبری کوتاه بود که بیشک پیامدهایی طولانی مدت و چشمگیر خواهد داشت.ا
هشت سال پس از آنکه هاشمی در انتخابات مجلس ششم شکست سنگینی از اصلاحطلبان خورد و علیرغم تلاشهای فراوان برای خروجی آبرومندانه از گرداب مهیب انتخابات به هرحال نتوانست به مجلس راه پیدا کند، و دو سال پس از نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری که در جریان آن باز هم هاشمی شکست سنگین دیگری را از محمود احمدینژاد متحمل شد، شاید بسیاری عمر سیاسی او را تمام شده قلمداد میکردند. حملات گسترده نزدیکان دولت (به ویژه فاطمه رجبی) که از هر منظری و با هر معیار و ملاکی «کوچکتر» از هاشمی بودند نیز شائبه مرگ سیاسی او را تقویت میکرد. اما این همه ماجرا نبود.ا
هاشمی را بدون اغراق باید سیاستمدارترین مرد تاریخ جمهوری اسلامی دانست. سیاستمداری که گویا هرگز پایان نمیپذیرد این بار نیز از زیر بار حملات سنگین و کوبنده مخالفانش بیرون آمد و در هیبت و قامتی بلندتر و بالاتر از هر زمان دیگر درایت سیاسی خود را به رخ رقبایش کشید. حال دیگر هاشمی منصوب شده رهبر در مجمع تشخیص مصلحت نظام نیست، بلکه رییس انتخابی مجلسی است که رهبر را منصوب میکند.ا
بدون هیچ توهمی کودکانه از آنکه هاشمی از قدرت جدید خود برای پیشبرد اهداف اصلاحطلبان استفاده ویژهای خواهند نمود باید بگویم این خبر را بهترین خبر شش سال اخیر در عرصه سیاست ایران میدانم. بیشک تکیه هاشمی بر کرسی ریاست مجلس خبرگان تحول عظیمی در عرصه سیاسی کشور پدید نخواهد آورد، اما به صورت غیر مستقیم خدمتی را به پیشرفت اصلاحات خواهد نمود که از عهده هیچ یک از اصلاحطلبان بر نمیآمد.ا
با پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات دوم خرداد 76 و به تبع آن کارشکنیهای محافظهکاران، فضای کشور دچار آنچنان تلاطمی شد که به سرعت بخش عمدهای از مردم را خسته کرد. ناپایداریهای سیاسی ایران خواه نا خواه به عرصه اقتصادی نیز کشیده میشد و از این بابت نیز بخش عمدهای از مردم، به ویژه صنعتگران و اهالی بازار و تجارت پس از گذشت چند سال با دلسرد شدن از اصلاحات خواستار ثبات در کشور شدند. ثباتی که حاضر بودند بهای دستیابی به آن را حتی با پیروزی اصولگرایان بپردازند. این باور که تا زمانی که اصلاحطلبان بر سر کار باشند درگیریها ادامه خواهد داشت و روی کار آمدن جناح راست کشور اگر هیچ مزیتی نداشته باشد حداقل ثبات را به کشور باز خواهد گرداند، سبب گردید تا اقبال بسیاری از مردم به گزینههایی همچون محمدباقر قالیباف، رضاخان حزباللهی، (به ادعای خودش) معطوف شود. اقبالی که نشان از دور باطل تاریخی ایران داشت: اغتشاش پس از آزادی و استبداد پس از اغتشاش.ا
اما درست در یکی از طوفانیترین دورههای سیاسی-اقتصادی کشور، هاشمی رفسنجانی بر یکی از تعیین کنندهترین مناسب حکومتی تکیه زد. مردی که حتی در سختترین شرایط هم ترجیح میدهد تا حد امکان از اغتشاش پرهیز کند و با دیدگاه همیشگی خود (یعنی اولویت حفظ نظام بر هر خواست دیگری) به حکمیت در میان گروههای تندرو بپردازد. قدرت گرفتن چنین مردی با چنین افکاری را میتوان به پدید آمدن سدی در برابر طوفانهای ناگهانی تشبیه کرد. لرزهگیری که میتواند از وارد شدن هرگونه شک غیر قابل پیشبینی به روند حرکتی کشور جلوگیری کند، و به اعتقاد من این مسئله امتیازی بزرگ برای اصلاحطلبان است تا در سایه آرامش نسبی ناشی از حضور سنگین هاشمی، هرچند آهستهتر، اما پیوستهتر به فعالیتهای خود ادامه دهند.ا
ویژگیهای محافظهکارانه و منحصر به فرد هاشمی سبب گشته تا هیچ گاه نتوان او را یک اصلاحطلب نامید، همان گونه که اصولگرایان هرگز او را از خود نمیدانند؛ اما حتی نیروی بازدارندگی هاشمی نیز برای اصلاحطلبان یک نکته مثبت است، نیرویی که باعث میشود دیگر آنچنان بیکله به پیش نتازند که در چاهی مانند احمدینژاد سقوط کنند.ا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر