زمانی که آیت الله خمینی گفت «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر» تعداد کسانی که به وی انتقاد کردند (و یا انتقادی داشتند که شرایط طرح آن وجود نداشت) به هیچ وجه قابل اعتنا نبود. شور و هیجان انقلابی مردم، در کنار قدرت کاریزماتیک و محبوبیت کم نظیر آیت الله خمینی باعث شد تا «جمهوری اسلامی» مورد تایید اکثریت قاطع مردم قرار گیرد. ترکیب این دو واژه (جمهوری – اسلامی) نیز در فضای ایران دهه پنجاه کاملا پسندیده و مورد تایید می نمود. تا آن زمان نه یک نظام «جمهوری» در کشور ما پیاده شده بود و نه یک نظام مذهبی یا همان «اسلامی»؛ نتیجتا تمامی ذهنیت مردم از هر یک از اجزای این ترکیب مثبت به نظر می رسید؛ با این حال مشکل اصلی زمانی به وقوع پیوست که مشخص شد این ترکیب به خودی خود هیچ مفهوم مشخصی ندارد؛ محتوای آن را قانون گذارانی مستقل از مردم باید تهیه می کردند و به ظرف تهی این ترکیب خوش آهنگ می افزودند.
اگر به خاطر بیاوریم که پیش نویس قانون اساسی ایران، نظام «جمهوری اسلامی» را یک جمهوری کامل و بر پایه تفکیک قوا میان «رییس جمهور» (شخص اول دولت و بالاترین مقام اجرایی و حتی کشور)، مجلس و قوه قضاییه در نظر گرفته بود و تا تصویب این پیش نویس تنها یک جلسه ساده فاصله وجود داشت*، آن وقت راحت تر پی خواهیم برد که برداشت امروزی ما از مفهوم «جمهوری اسلامی»، به هیچ وجه بار مفهومی خود این ترکیب نیست؛ بلکه این محتوایی است که ما در این ظرف قرار داده ایم. محتوایی که زمانی با رای اکثریت نمایندگان منتخب مردم شکل گرفته و به همه پرسی نیز گذاشته شد.
تمام این مقدمه را با این قصد نوشتم که نظرم را در مورد طرح شعار «جمهوری ایرانی» بگویم. از نگاه من، این ترکیب جدید که مدتی است وارد ادبیات سیاسی ما شده است حتی بسیار گنگ تر و بی محتواتر از ظرف «جمهوری اسلامی» در سال 57 است. حتی اگر پسوند «اسلامی» این امکان را برای مخاطب فراهم می ساخت که کلیتی -هرچند محو- از محتوای نظام آینده را تصویر کند، پسوند «ایرانی» دیگر آنچنان نامفهوم و نامشخص است که با هیچ منطقی نمی توان برای آن محتوایی مستقل و مشخص در نظر گرفت؛ حال چه رسد که چنین محتوایی به خواسته و هدف یک جنبش ملی بدل شود. از نگاه من طرح شعار «جمهوری ایرانی» تنها واکنشی است به 30 سال فشارهای وارده به جمهوریت نظام، از سوی حامیان «حکومت اسلامی». طبیعی است که هر عقل سلیمی آرمان جدایی دین از عرصه حکومت را یکی از ابتدایی ترین لوازم دست یابی به حکومت دموکراتیک بداند، اما این مسئله به هیچ وجه بدان نیست که بخواهیم چنین آرمانی را در یک شعار احساسی، با بار معنایی گنگ خلاصه کنیم. اگر به واقع دلمان برای آینده سرزمین می سوزد و دغدغه تکرار اشتباهات گذشته را داریم، باید این را هم بدانیم که پرهیز از تکرار اشتباهات گذشته نه با دوری از ظواهر و ایجاد تغییر در آنها، که با پرداختن به محتوای مسایل میسر خواهد شد. پس چه بهتر که به جای دعوا بر سر نام نظام آینده، در مورد محتوای آن به بحث بنشینیم؛ محتوایی که حتی شاید بتوان آن را در پوشش همین نام «جمهوری اسلامی» هم پیچید!
پی نوشت:
* نقل حکایتش مفصل و خارج از حوصله این نوشته است؛ با این حال فقط برای اشاره می نویسم که منظور جلسه ای است که میان برخی بزرگان انقلاب و در حضور آیت الله خمینی برگزار شد؛ در این جلسه آیت الله خمینی و چهره هایی نظیر هاشمی رفسنجانی اصرار داشتند همان پیش نویس قانون اساسی به همه پرسی گذاشته شود که در صورت اجرای این تصمیم بدون تردید باز هم قانون پیشنهادی با استقبال اکثریت قاطع مردم مواجه می شد. با این حال مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی با این استدلال که به مردم قول تشکیل مجلس موسسان داده اند مخالفت کردند و خواستار تشکیل مجلس قانونگذاری شدند که نمایندگانش با رای مردم انتخاب شده باشند. نتیجه تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی شد و پیدایش نظام ولایت فقیه.
۱ نظر:
سلام دوست عزیز. چه زیبا مسائل رو تحلیل می کنید. واقعا که مشکل تاریخی ما ایرانی ها احساسی گری و سطحی نگری ها و افراطهاست.
متاسفانه این شعارهای گنگ و مبهمی که هر روز سر داده میشه به اختلافات دامن میزنه.
مطلب خوبتون رو در اینجا نقل کردم البته با ذکر منبع :
http://www.cloob.com/profile/blog/one/username/maryamjoon62/logid/1090416
ارسال یک نظر