سر داستان نام کیمرث بود
مرور و شناخت تاريخ و فرهنگ باستاني ايران زمين، همواره آميخته بوده است با بازخوانی آيين زرتشتی، كيش ديرينه ايرانيان. نسک تاریخی ای که به پیشینه باستانی ایران می پردازند سرشار هستند از نمادها و باور هایی که ریشه در کیش زرتشتی دارند. در این میان، شاهنامه فردوسی، این شاهکار جاودان ادب ایرانی را میتوان نمونهای بیمانند در بکار گیری از این باورها به بهترین و استادانهترین شیوه ممکن دانست. اين نوشتار، به بررسی داستان کیومرث -اولین داستان شاهنامه-، و ریشههای زرتشتی آن میپردازد. ا
كيومرث، اولين انسان در آيين زرتشتی
گیومرث در زبان اوستایی از دو جز گَیو (به معنی زندگانی) و مَرَتَن (به معنی میرنده یا فناپذیر) تشکیل یافته است. ا در بندهش آمده: «گیومرد گرشاه نخستین بشری است که اهورامزدا بیافرید. پیش از آفرینش گیومرد در گاه پنجم در گاو اوگدات (گاو نخستین) در ایرانویج، میانهً جهان و در کنار رود وه دائیتی (دائیتی نیک) آفریده شد. این گاو چون ماه سپید و درخشنده و به مقدار سی نی بلند بود. در ششمین گاه در هفتاد روز از روز رام (روز بیست و یکم) ماه دی تا روز انیران (روز سی ام) ماه سپندارمذ گیومرد را آفرید که چون خورشید درخشان و به بلندی چهار نی و در پهنا با درازا همانند بود. او نیز در کنار رود وه دائیتی خلق شد که میانهً جهان (=ماد) است.گیومرد بر ساحل چپ و گاو اوگدات بر ساحل راست، و دوری ایشان از رود با بلندی شان مساوی بود. گیومرد برای یاری اهورامزدا خلق شد و از این جهت است که اهورامزدا او را به شکل آدمیان و با قامتی بلند چوک جوانی 15 ساله بیافرید. گیومرد و گاو اوگدات هردو از خاک پدید آمدند. گیومرد را چشمانی درخشنده بود، چنانکه از مسافاتی بعید یارای دیدن داشت. گیومرد و گاو اوگدات تا سه هزار سال در آرامش و آسایش میزیستند. در این سه هزار سال گیومرد از جای نجنبید و هیچ نخورد و نگفت و تکالیف دینی به جای نیاورد و به ستایش خالق نپرداخت، اما فکر آن را در سر داشت. تا این هنگام فنا و زوال و پیری در او راه نداشت ولی از این پس اهریمن (شیطان، افآ ی بابلیها وست مصریان) او را فناپذیرو درگذشتنی ساخت و از این روی نام گیومرد (انسان فانی) بدین مخلوق داده شد». ا
در ادامه و پس از آن كه اهريمن كيومرث را «گيومرد»، (انسان فانی) میسازد، كيومرث سی سال به زندگی ادامه میدهد و به هنگام مرگ بر سمت چپ افتاده و نطفهٔ او بر زمین میریزد. ایزد نریوسنگ نگهبانی دوسوم نطفه او و سپندارمذ نگهداری یکسوم آن را بر عهده میگیرند. از نطفهٔ کیومرث نخستین جفت مردمان به صورت دو شاخه ریواس میرویند. نام این جفت به شکلهای گوناگون آمده است: «مشی و مشیانه»، «مشیگ و مشیانگ»، «مرد و مردانه» و ... تمام مردم از فرزندان مشی و مشیانه هستند. ا
كيومرث، اول شاه عجم
سرآغاز شاهنامه، گفتاری است اندر آفرينش جهان و پس از آفرينش هفت آسمان و زمين، نوبت به آفرينش انسان ميرسد. در هیچ یک از اين گفتارهاي آغازين نامی از کسی برده نمیشود تا اینکه نوبت به نخستین داستان شاهنامه میرسد، داستان كيومرث: ا
پژوهنـده نامــه باســتان
كه از پهلوانان زند داستان
چنين گفت كايين و تخت و كلاه
چنين گفت كايين و تخت و كلاه
كيومرث آورد و او بود شاه
در شاهنامه كيومرث نخستین «كدخدای» زمين است كه با گذر آفتاب از برج «حمل» به «بره» پادشاهی خود را آغاز كرد. كيومرث و فرمانبردارانش، خانه در دل كوه ساخته و «پلنگينه» (پوست پلنگ) میپوشند. ا
گفتنی است که بندگان كيومرث را تنها انسانها تشكيل نمیدادند، بلكه حيوانات نيز در سايه پادشاهی او در آرامش به سر برده و فرمانبردار وی بودند: ا
دد و دام و هر جانور كش بديد
به گيتی به نزديك او آرميد
دوتـا مـیشـدندی بر تخـت او
دوتـا مـیشـدندی بر تخـت او
از آن بر شده فره و بخت او
كيومرث سی سال پادشاهی كرد و هيچ گاه دشمنی نداشت جز اهريمنی که بر وی رشک میورزید: ا
به گيتی نبودش كسی دشمنا
بجز بد كنش ريمن آهرمنا
به رشک اندر آهرمن بدسگال
به رشک اندر آهرمن بدسگال
همی رای زد تا ببالید بال
اهريمن با اندیشه كشتن كيومرث سپاهی گران فراهم آورد و به سوی او رهسپار شد. در اين ميان «سروش» به نزد سيامك آمده و او را از انديشه اهريمن آگاه ساخت. سيامك نيز كه بر جان پدر بيم ناك شده بود سپاهی فراهم آورد و به جنگ ديو شتافت. فرزند دیو که از کودکی در میان لشکریان بزرگ شده بود در نبرد با سیامک او را از پای در میآورد. ا
سیـامک بیـامـد برهنه تنــا
بـرآویـخت با پــور آهـرمنا
بزد چنگ وارونــه دیو سیـاه
بزد چنگ وارونــه دیو سیـاه
دوتـا انـدر آورد بالای شاه
فکند آن تن شاهزاده به خاک
فکند آن تن شاهزاده به خاک
به چنگال کردش کمرگاه چاک
سیامک به دست خروزان دیو
سیامک به دست خروزان دیو
تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو
پس از مرگ سیامک، فرزندش هوشنگ جای او را نزد کیومرث گرفت. پس از یک سال سوگواری در اندوه مرگ سیامک، کیومرث سپاهیان خود را بار دیگر گرد آورد و رهبری آن را به هوشنگ سپرد تا به کین خواهی پدر برخیزد. در این نبرد هوشنگ لشکر دیوان را شکست داد و سر از بدن دیو جدا کرد. ا
با پایان یافتن جنگ زندگانی کیومرث نیز به پایان می رسد و پس از سی سال پادشاهی چشم از جهان فرو می بندد. ا
اسطوره های زمینی
همان گونه که پیدا است، داستان کیومرث در شاهنامه، با آنچه در نسک اوستایی آمده تفاوتهایی دارد که شاید بتوان آن را ناشی از دوران زندگی فردوسی، یعنی دوران ورود اسلام به ایران و تاثیرات آن بر دیدگاه سراینده شاهنامه دانست. ا
هرچند فردوسی، با به کار گیری نمادهایی مانند پیام آوری سروش برای سیامک، می کوشد تا هرچه بیشتر به ریشه زرتشتی داستان پایبند بماند، باید پذیرفت که دیگر در شاهنامه شاهد هیچ گونه داستانی برای آفرینش انسان، بدان سان که کیش زرتشتی روایت می کند نیستیم. شاهنامه کیومرث را «اولین شاه عجم» و نه نخستین انسان روی زمین می داند و سیامک را فرزند او می خواند. در حالی که در آیین زرتشتی میان کیومرث و سیامک فاصله ای است که مشی و مشیانه آن را پر می کنند. ا
چه در سایه دیدگاه اسلامی رایج و چه برای گریز از بیان داستانی افسانه گون، به هر روی فردوسی داستان خود را به شکلی زمینی تر نمایش می دهد. او هرچه را که رنگ و بویی از افسانه با خود دارد از چهره نگاره های داستانی خود می زداید و داستانی جدید را پدید می آورد که شاید برای خوانندگانش پذیرفتنی تر است
۳ نظر:
آرمان جان قضیه اینجاست که پاریس هیلتون مرتب می گفت که اگر مثلا به جای هاله اسفندیاری٬ یک استاد آمریکایی به ایران مشاوره های امنیتی می داد٬ دولت آمریکا هم حتما وی را دستگیر می کرد. حالا من از ایشان پرسیدم که به همین قیاس٬ آیا دانشگاه تهران هم به جرج بوش اجازه سخنرانی خواهد داد و همان کاری را که دانشگاه کلمبیا با احمدی نژاد کرد خواهد کرد یا اینکه این مقایسه ها فقط آنطرفی است؟
راستی ممنون برای لینک. من هم شما را به لیست خودم اضافه کردم. موفق باشی.
با سلام
عالی بود.انگیزه ای ایجاد کردی تا ما هم قدری از شاهنامه بنویسیم.جایش در کاروان اندیشه ایرانیان خالی بود به زودی بر روی وبلاگ می آوریم.
یا حق
ارسال یک نظر